جمعه، مهر ۲۶، ۱۳۹۲

تاریخ ایران سلسله بررسی ها و تحقیقات مجموعه دوم. قسمت سیزدهم. ادامه قاجار دوران امیر کبیر .تحقیق اسماعیل وفا یغمائی


3 ــ محمد شاه قاجار ،1250 ــ 1264 هجري

محمد ميرزا قاجار فرزند عباس ميرزا وليعهد متوفي فتحعليشاه  و پادشاهي اش ثمره بند هفتم معاهده تركمانچاي بود كه دولت روسيه در آن تضمين كرده بود ولايتعهدي و پادشاهي عباس ميرزا را به رسميت بشناسد ، چون عباس ميرزا پيش از فتحعليشاه در گذشت لاجرم اين حمايت شامل حال محمد ميرزا گرديد .

 محمد ميرزا  در هنگام مرگ فتحعليشاه در تبريز به سر ميبرد . او در تاريخ ششم رجب سال 1250 هجري به ياري ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهاني در تبريز به تخت شاهي نشست ودر چهاردهم همين ماه بياري سفيران انگليس و روس و توپخانه و سپاه قابل توجهي كه فرماندهي آن را انگليسيها بر عهده داشتند روانه تهران شد . طبق معمول در آغاز سلطنت مدعياني سر بر آوردند ، از جمله عموها و برادران او، كه كار با سركوب عموها ، كور كردن برادران و عفو برخي از مدعيان خاتمه يافت . در ماجراي سركوب مدعيان ، دولت انگليس بويژه  سر هنري ليندسي بتون كه در ابتدا از بانفوذترين افراد در دربار محمد شاه بود نقش موثري داشتند .



قتل قائم مقام فراهاني

 آغاز سلطنت محمد شاه با قتل وزير خوشنام و ايران دوست قائم مقام فراهاني همراه شد . قائم مقام فراهاني ، داماد فتحعليشاه قاجار، مردي با كفايت ، فاضل و هوشيار، ازشاعران و نويسندگان صاحب سبك و بر جسته ومردي سر سخت و مغروربود . او سوداي اصلاح و ضعيت آشفته ايران را در سر ميپروراند و به همين علت در حول و حوش خود تجمعي از افراد كار دان و با صلاحيت ايجاد كرده بود . از نخستين كارهاي قائم مقام تلاش براي بهبود وضع مالي و اقتصادي دولت بود كه به شدت مورد مخالفت اعيان و اشراف دربار قرار گرفت . نقش دولتهاي صاحب نفوذ در در بار محمد شاه را نبايد در شكست وقتل قائم ناديده گرفت . ايران سرانجام پس از قرنها و پس از دوران فتحعليشاه در خم كمند استعماراسير شده بود و دولتهاي بيگانه وجود مرداني را كه سوداي استقلال و پيشرفت اين سرزمين كهنسال و تاريخي رادر سر داشتند بر نميتابيدند . توطئه مخالفان سرانجام به زعامت حاج ميرزا آغاسي به نتيجه رسيد و شاه دستور بازداشت و سرانجام قتل قائم مقام را صادر كرد. محمد شاه در آغاز سلطنت سوگند خورده بود كه خون قائم مقام را بر زمين نريزد ولي سر انجام براي قتل او راهي شرعي پيدا شد . قايم مقام فراهاني در صفر سال 1251هجري درباغ نگارستان طهران  بدون آنكه خونش بر زمين بريزد بوسيله طناب خفه شد و جسد او در شاه عبدالعظيم دفن گرديد . پس از قتل قايم مقام  ، وزارت محمد شاه به حاج ميرزا آغاسي كه فردي آخوند مسلك و نماينده اعيان و اشراف درباري بود تفويض گرديد .


برخي وقايع دوران محمد شاه

لشكر كشي به هرات در سال 1253ــ 1254 هجري ، شورش آقا خان محلاتي داماد فتحعليشاه و رئيس فرقه اسماعيليه در سال 1255 هجري ، اختلافات ايران و عثماني بر سر مسائل مرزي  و قتل عام نه هزار تن ازشيعيان مقيم كربلا به دست والي بغداد در سال 1258 هجري ، شورش سالار پسر عموي محمد شاه در خراسان در سال 1262 هجري ،  اوجگيري مذهب بابيه در سال 1260 هجري از ديگر وقايع مهم دوران محمد شاه قاجار است .


 ادامه ماجراي افغانستان ولشكر كشي به هرات

 دربار فتحعليشاه قاجار و خود او در روياروئي با روسيه ، به دولت انگليس متمايل و تحت نفوذ سياستهاي انگليس بود ، اما در دوران محمد شاه دربار ايران و محمد شاه بيشتر تحت نفوذ دولت روسيه بودند و ماجراي لشكر كشي به هرات را بيشتر از اين زاويه بايد نگريست .  در لشكر كشي به هرات در حقيقت  دولت محمد شاه قاجار بازيچه دولت روسيه تزاري در مقابله با دولت انگليس بود . افغانستان در اين دوران حد فاصل و سپر محافظ سرزمين هند بود كه انگلستان آن را در قبضه قدرت خود داشت . دولت روسيه در اين جنگ با كمك ايران تلاش ميكرد با عبور از اين سپر دفاعي راه خود را به سوي هند بگشايد . در نهايت ، اين جنگ ها به پيروزي سياست انگليس و شكست و ضعف هر چه بيشتر دولت ايران انجاميد .


شورش آقا خان محلاتي

آقا خان محلاتي فرزند شاه خليل الله رهبر فرقه اسماعيليه در ايران و هندوستان بود . شاه خليل الله در دوران فتحعليشاه قاجار  ، 1232 هجري هنگاميكه حكومت كرمان را داشت در يزد به دست مخالفان به قتل رسيد . فتحعليشاه براي دلجوئي از اسماعيليان آقا خان را به دامادي خود مفتخر كرد و حكومت قم و محلات را به او سپرد . در دوران محمد شاه ، آقاخان حاكم كرمان بود . پس از به وزارت رسيدن حاج ميرزا آغاسي ورفتار نامناسب او با آقا خان ، آقا خان طغيان كرد و لي چون تاب مقابله با لشكريان اعزامي را نياورد به قلعه بم پناه برد و پس از مدتي به دستور شاه به محلات رفت . پس از مدتي آقا خان به بهانه سفر مكه راهي يزد شد و در آنجا بامريدان خود ديگر بار طغيان كرد . در مقابله با نيروهاي دولتي ،آقا خان از يزد به كرمان پناه برد وچون در آنجا نيز مغلوب شد از راه قندهار به هند رفت و تحت حمايت دولت انگليس در هندوستان اقامت گزيد و داستان شورش خاتمه يافت .


اختلافات ايران و عثماني

پناهنده شدن محمود پاشا والي ولايت سليمانه به دربار ايران در سال 1258 ، دستور محمد شاه به ياري دادن محمود پاشا و حمله والي كردستان به خاك عثماني و مشكلات سرحدي و آزار تجار و مسافران ايراني توسط ماموران مرزي دولت عثماني آتش اختلاف را ميان ايران و عثماني بر افروخت . كشتار نه هزار تن از شيعيان در كربلا ادامه اين ماجراست و تشكيل انجمني از نمايندگان دولتهاي ايران ، عثماني ، روس و انگليس وانعقاد معاهده دوم ارزنه الروم ، به همت و پشتكار ميرزا تقي خان فراهاني ــ امير كبير ــ يه اين اختلافات پايان داد .


شورش سالار

شورش حسن خان سالارفرزند آصف الدوله عموي شاه ابتدا به علت اختلاف با حاج ميرزا آغاسي شروع شد و در ادامه خود به ادعاي سلطنت و لشكر كشي به طرف تهران كشيد . سالار با همكاري روساي ايلات و عشاير خراسان و بخصوص جعفر قلي خان رئيس ايلات و عشاير بجنورد و قوچان شورش خود را آغاز كرد . شورش سالار تا زمان مرگ محمد شاه ادامه داشت و به دوران ناصرالدينشاه جانشين محمد شاه كشيده شد .


اوجگيري مذهب بابيه

 مذهب بابيه  از درون مذهب شيخي سر بر آورد و مذهب شيخي در اوايل دوران فتحعليشاه ظهور كرد . شيخ احمد ابن زين الدين ، ازآخوندها و  علماي صاحب نام شيعه و از اهالي احساء در عربستان و بزرگ شده در بحرين ، باني مكتب شيخي بود . چون مكتب بابيت در دوران پيش از مشروطيت ماجراهاي زيادي را در ايران برانگيخت لازم است اندكي به آن و ريشه هاي آن پرداخته شود .


شيخ احمد احسائي

 شيخ احمد احسائي در پنج سالگي آموختن قرآن را شروع كرد وپس از دوران نوجواني به   كربلا و نجف رفت و طي بيست سال تحصيل موفق به گرفتن درجه اجتهاد در روايت و درايت از سوي پنج تن ازآخوندهاي بلند پايه شيعه از جمله شيخ جعفر كاشف الغطا گرديد . او پس از بازگشت و اقامت چهار ساله خود در بحرين بار ديگر به عتبات باز گشت .


اشاره اي به نظرات شيخ احمد احسائي

  بنياد گذار مكتب شيخي ميگفت با كشف و شهود  سر و كار دارد ، امامان شيعه را به طور متواتر در خواب زيارت ميكند و از آنان مشكلات خود را مي پرسد و نيز با استشمام رايحه احاديث به واقعي بودن يا جعلي بودن آنها پي مي برد .

 آوازه دانش و كرامات شيخ احمد پس از مدتي در ايران پيچيد و چون به ايران آمد و در يزد اقامت كرد فتحعليشاه قصد كرد به  ديدار و زيارت او برود و از محضر او كسب فيض كند  و مشكلات خود را بپرسد . از جمله سئوالات فتحعليشاه ، آن هم در كشاكش جنگ ايران و روس اين بود كه در بهشت مراسم عقد و ازدواج چگونه بر گزار ميشود و آيا در آنجا ميتوان بيشتر از چهار زن گرفت يا نه . قدرت و آوازه شيخ در ايران چنان بالا گرفت كه در اصفهان شانزده هزار نفر در نماز به او اقتدا كردند . پس از درنگي كوتاه در پايتخت و در بازگشت به سوي عتبات ، شيخ دوسال در كرمانشاه درنگ كرد ومورد انواع الطاف فرزند بزرگ فتحعليشاه شاهزاده محمد ميرزاي دولتشاه قرار گرفت و در همين ايام شاهزاده محمد ميرزا موفق شد درب يكي از ابواب بهشت را از شيخ احمد به مبلغ هزار تومان بخرد . لنگه ديگر درب اين باب از بهشت را قبل ازآن، سيد رضا پسر بحر العلوم خريداري كرده بود .

 در همين دوران شيخ احمد نظرات خود را مطرح كرد  وبا پذيرش توحيد و نبوت وامامت وادغام صفت عدل در صفات ثبوتيه خدا و رد مقوله معاد جسماني  و تاكيد بر معاد روحاني بنياد گذار مكتب تازه اي در مكاتب مختلف شيعه گرديد .


ركن رابع يا شيعه كامل

   شيخ احمد احسائي در ادامه كار  ركن ديگري را بر اصول سه گانه افزود كه از آن به نام ركن رابع ياد ميشود و آن اعتقاد به يك تن وكيل يا نايب از ميان شيعيان كامل بود كه ميان مردم و امام غايب واسطه باشد . شيخ احمد خود را شيعه كامل ميدانست و پيروان او شيخيه ناميده ميشدند . شيخ احمد احسائي در سال 1234 هجري به قزوين وارد شد وطي مباحثاتي با ملا تقي برغاني مورد تكفير قرار گرفت . پس از آن نيز زمزمه تكفير او در كربلا و نجف بلند شد . تلاشهاي آخوندهاي  معروف به اصوليون ــ آخوندهائي كه به اجتهاد معتقد بودند و تعبير و تفسير احاديث و اخبار را جايز ميدانستند و آخوندهاي اخباري آخوندهائي كه تفسير اخبار و احاديث را جايز نميدانستند ، منابع حقوق اسلام را به سنت و قرآن واگذار ميكردند  وپيروي از امام غايب  شيعيان را مستقيم و نه به وسيله مجتهد جايز ميدانستند ــ شيخ احمد احسائي را مجبور كرد كه پس از كشاكشهائي چند با سيستم بر شوريده روحانيت و در بار و نيز دولت عثماني با خانواده اش به مكه برود . با اين همه بنياد گذار مكتب شيخي از اعتقاداتش دست بر نداشت وبر آنها پافشاري نمود .


 موارد  ديگر اختلاف مكتب شيخي با اخباريون و اصوليون

1ــ شيخ احمد احسائي معاد جسماني را رد ميكرد و ميگفت مردمان در قالب كالبدي لطيف  و روحاني بر انگيخته ميشوند . شيخ بازگشت انسان را به صورت هور قليائي ــ اصطلاحي مشتق از كلمات عبري هبل  به معناي بخار و قرنيم به معناي درخشش و شعاع ــ ميدانست . او معتقد بود كه امام زمان در جهان هورقليا زندگي ميكند و هر گاه صلاح بداند در هيئتي جز كالبد اصلي اش به اين جهان خواهد آمد . اصطلاح هورقليا نخستين بار توسط شيخ اشراق ــ سهروردي 549 ــ 587 هجري در مفاهيمي از تصوف و عرفان به كار گرفته شده بود .فلسفه هورقليائي امام زمان بعدها مورد استفاده باب قرار گرفت وبه طور تئوريك تفسير كننده و توجيه گرظهور او گرديد .

2ــ اعتقاد شيخ اين بود كه  در جريان معراج   ، پيامبر در هر فلكي جسمي متناسب با موجوديت و قوانين آن فلك پيدا ميكرد تا در هنگام سفر قوانين حاكم بر جسمي كه در كره زمين پرورده شده است در تناقض با قوانين ديگر فلكها قرار نگيرد .

3ــ او وجود امام غايب را  عميقا باور داشت و ميگفت ظهور او حتمي است ولي هم اكنون در جهاني روحاني به سر ميبرد و از آنجا امكان حكمراني بر عالم امكان را دارد .اوبا استفاده از فلسفه يونان و مقولات  وجودهاي ذاتي و صوري در اشياء ، ميگفت جنبه ذاتي اشيا تغيير ناپذير و جنبه صوري تغيير پذير است وامام زمان قدرت دارد با تغيير دادن وجه صوري و حفظ وجه ذاتي خود در سيما و با نام ديگري ظاهر شود . مقوله وجودهاي ذاتي و صوري پيش از شيخ احمد احسائي در فلسفه باطنيان خود را نشان ميداد و با استفاده از اين مساله حتي كار تا مرحله ادعاي خدائي پيش ميرفت . بعد از آن نيز سيد محمد ابن فلاح مشعشع ــ درگذشت 875 هجري ، 1470 ميلادي ــ در خوزستان خود را با همين فلسفه ، مهدي موعود خواند و پيروان او در صحنه جنگ با اين اعتقاد چنان بي پروائي و از جان گذشتگيهائي نشان دادند كه شگفتي آور است .

4ــ ميزان اعتقاد شيخ احمد احسائي به امامان شيعه آنقدر زياد بود كه مخالفان ميگفتند آنان امامان را به مقام ربوبيت ميرسانند و اين خلاف دين است . شيخ احمد احسائي با غور در فلسفه يونان و بر گرفتن مقوله علل اربعه ــ علت فاعلي ، علت مادي ، علت صوري و علت غائي ، اعتقاد داشت كه علت چهارگانه آفريده شدن جهان و خلقت اساسا امامان شيعه بوده اند و بنابر اين صاحب اختيار مردم جهان آنان هستند و در هر لحظه كه بخواهند به هر شكل و سيما  در خواهند آمد . او با استفاده از روايات مختلف ميگفت به همين دليل در حديث آمده كه علي ابن ابيطالب در يك شب در چهل جا ميهمان بود .

5ــ شيخ احمد اعتقاد داشت از ميان شيعيان يك شيعه كامل يا ناطق واحد يا ركن رابع ، بطور منحصر ميتواند و بايد رابط بين امام غايب و شيعيان باشد . اين فرد از زمان نايبان چهارگانه تا حال وجود داشته ولي مردم به شناخت آنان موفق نشده اندو حال زمان آن فرا رسيده كه براي شناخت اين ركن رابع تمام كوششمان را به كار گيريم . اين اصل كه موجب نزول قدرت علما ميشد به سختي مورد اعتراض آنها قرار داشت .

شيخ احمد احسائي پس از عمري نسبتا  طولاني 1166 ــ 1241 هجري ، 1752 ــ 1825 ميلادي در گذشت .او پيش از مرگ يكي از شاگردان و پيروان پر شور خود ، سيد كاظم رشتي را به جانشيني خود معرفي كرد و در باره او گفت او علم را از من آموخته ، من علم را از امامان دريافت كرده ام و امامان بدون واسطه علم را از خدا دريافت كرده اند .


سيد كاظم رشتي بارور كننده مكتب شيخي

 سيد كاظم رشتي  در خانواده اي عرب به دنيا آمده بود . خانواده او اندكي  پيش از تولد او به دليل شيوع طاعون از مدينه به رشت مهاجرت كرده بودند . او در يازده سالگي قرآن را از حفظ  داشت و در هجده سالگي تفسيري بر سوره آيه الكرسي نوشت . سيد كاظم رشتي كاملا به انديشه هاي استاد خود مؤمن بود و در بارور كردن و توضيح و تفسير مكتب شيخي تلاش بسيار نمود .

بيشترين تلاش سيد كاظم تلاش بر تفسير و تعبيريكي از اصلي ترين اركان شيعه يعني مقوله مهدويت و بشارت ظهور امام دوازدهم بود . او ميگفت  همه بايد بكوشند تا كسي را كه بر اثر تقوي و صلاحيت به مقام باب رسيده و در نقطه ركن رابع قرار دارد بشناسند .

 بر اثر تلاشهاي سيد كاظم وضعيت به گونه اي شده بود كه افراد زيادي براي رسيدن به مرحله بابيت به انواع رياضات مشغول شده بودند و پيروان سيد كاظم رفقاي خود را سوگند ميدادند كه اگر موفق به شناخت ركن رابع شده اند ديگران را بي خبر نگذارند . شور و شوق شگفتي كه در اثر انديشه  شيخ احمد احسائي وكوششهاي سيد كاظم رشتي دامنگير جمع كثيري از پيروان شده بود زمينه را به خوبي براي ظهور سيمائي جديد آماده كرده بود . در اين حال و هوا  سيد كاظم رشتي نيز مانند استادش به طور دايم مورد طعن و لعن و حملات روحانيون مختلف قرار داشت ، طي دو يورش كه توسط آخوندها سازماندهي شده بود عوام الناس تحريك شده خانه اش را و يران و كتابخانه اش را طعمه آتش كردند . سيد كاظم سرا نجام مجبور شد ترك ديار  كند و روانه عتبات شود ولي در آنجا نيز در امان نبود و سر انجام حاكم عثماني در بغداد با خوراندن قهوه مسموم به قتل او اقدام كرد . سيد كاظم رشتي در تاريخ يازدهم ذيحجه سال 1259 هجري ، 1843 ميلادي در گذشت و در كربلا در كنار مرقد  حسين ابن علي  دفن گرديد .

او در دوران حيات خود مريدان و شاگردان بسيار پرورد و از جمله تاثير زيادي بر افكار طاهره قره العين نهاد . از مقولات مهم در افكار سيد كاظم رشتي  توجه به مساله زنان است . شيخي ها اگر چه تعدد زوجات را حرام نميدانند ولي آن را كاري  نا پسند ميشمارند . تلقي تازه از معاد ، توجه به مقوله شيعه كامل ، توجه به وضع زنان ، شك گرائي ، از مقولات مورد توجه دو بنياد گذار و شارح مكتب شيخي  وازديگر زواياي فكري متفاوت آنان با  ساير آخوندهاي شيعه درآن دوران است .

انشعاب در مكتب شيخي

 پس از در گذشت سيد كاظم رشتي بر سر مساله رهبري ميان شماري از پيروانش اختلاف روي داد . شماري به حاج محمد كريمخان كرماني ، گروهي به ميرزا شفيع تبريزي و عده اي به سيد علي محمد شيرازي گرويدند .انشعابات ديگري نيز در اسناد مربوط به شيخيگري و بابيگري ذكر شده است . از آنجا كه اين انشعابات صرفا در حيطه افكار و عقايد تئوريك گروههائي از مردم  به صورت مرامهائي خاموش ، ونه در پيوند با مسائل و مقولات اجتماعي و سياسي مبارزاتي  قابل توجه اندكه از آنها ميگذريم .

پيروان حاج محمد كريمخان كرماني ادامه اصيل مكتب شيخي را در متابعت رهبر خود دانستند و خود را شيخي خواندند وسيدعلي محمد شيرازي با استفاده ازمقوله ركن رابع كه در آن زمان مريدان و مشتاقان زيادي  داشت و نيز شرايط اسف بار اجتماعي كه چشمها را متوجه بيرون آمدن دستي از غيب و ظهور دوازدهمين امام شيعيان نموده بود ،  خود را باب يعني در و محل اتصال با امام غايب خواند وباني مكتبي شد كه   ادامه تغيير يافته مكتب شيخي است و به بابيت معروف است .


سيد علي محمد شيرازي ، باب ـ

او در سال325 1هجري در خانواده اي از سادات كه به شغل تجارت اشتغال داشتند  متولد شد . يكي ازعمو زادگان او ميرزاي شيرازي  مجتهد مقتدر وصادر كننده فتواي معروف تحريم تنباكو و ديگري حاج سيد جواد شيرازي از مجتهدان صاحب نام كرمان و معلم حاج ملا هادي سبزواري فيلسوف نامدارشيعي ست .

باب در هشت سالگي به مجالس آموزشي شيخيان راه يافت ، در پانزده سالگي در تجارتخانه دائي اش در بوشهر به تجارت مشغول شد و دو سال نيز به عنوان تاجري مستقل فعاليت كرد . اوبه دليل تجارت و مسافرت در معرض آگاهي قابل ملاحظه اي از شرايط دوران خود قرار گرفت و طي همين دوران نيز با معارف اسلامي ، فلسفه يونان ، فلسفه ملا صدرا و آثار ابوعلي سينا آشنائي يافت . سيد علي محمد شيرازي ، در بيست سالگي راهي كربلا شد و مدت كوتاهي از مجالس درس سيد كاظم رشتي بهرمند شد ودر بيست و يكسالگي به ايران باز گشت واز مبلغان سر سخت مكتب شيخي گرديد .او شش ماه پس از مرگ سيد كاظم رشتي ، در شب  پنجم جمادي الاولي سال 1260 هجري در بيست و شش سالگي دعوت خود را آشكار كرد و خود را باب و شيعه كامل خواند  و پيروان و دعوتگران خود را به اطراف و اكناف روانه نمود .

 در شب پنجم جمادي الاولي سال هزار و دويست و شصت هجري، بنا بر اعتقاد شيعيان درست هزار سال از غيبت امام دوازدهم  گذشته و تلاشهاي شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي در نويد دادن ظهور امام غايب و تلاش براي يافتن نايب و رابط او اذهان زيادي را براي پديرش شخصيتي چون باب آماده كرده بود .

   از اين نقطه به بعد در باره مذهب و مرام بابيان ،اسناد مختلف هريك از زاويه خود نظرات مختلفي را عنوان كرده اند . پاره اي از اسناد ميگويند باب سر انجام خود را همان امام غايب خواند و با آوردن كتابي بنام بيان ادعا كرد كه از اين پس قرآن منسوخ شده است . باب در نقاط مختلف پيروان بسيار پيدا نمود .او تا سال 1263 هجري در اصفهان تحت حمايت منوچهر خان معتمد الدوله بود . در سال 1263 باب دعوت خود را از سر گرفت و به دستور محمد شاه او را به قلعه چهريق در آذربايجان برده و زنداني كردند . ماجراي باب و بابيان از آغاز بنياد گذاري آن از زمان شيخ احمد زين الدين تادوران انشعاب شيخيان و بابيان را ، فارغ ازنگرشهاي غرض ورزانه و آميخته با تعصبات مذهبي و عوامانه ، بايست در چهار چوب نوعي حركت  مذهبي و اجتماعي ، و با نگاهي تاريخي بازبيني كرد و در آن به تعمق پرداخت .افكار شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي وعقائد و نظريات باب براي كسي كه در جهان امروز با تمام غول آسائي ها و پيچيدگي هايش زندگي و تنفس ميكند طبعا قابل پذيرش نيست ، با اين همه ، اين مكاتب باز گو كننده گوشه اي از سر گذشت مردم و سر زميني است كه در گذرگاه تاريخ از دهليزهاي شگفت انگيز و سايه روشن هاي گاه سر گيجه آوري به سوي روزگار معاصر راه پيموده و در روزگار معاصر نيزدرموارد  گوناگون ، به جزتنفس در فضاي حكومتي چون حكومت بر جاي مانده از خميني ، در فضاي فرهنگي كه ريشه در گذشته اي دور و دراز دارد تنفس ميكند و گاه تنهائي خود را در جهاني غول آسا در فضا وگرماي اين فرهنگ چاره ميجويد وبه قول نيما قباي خويش را در اين شب تيره بر ميخ اين فرهنگ مي آويزد .

از دوران باب به بعد و بخصوص در دوران ناصرالدينشاه ،اين نوع تفكر، در آميخته با اعتراضات و شورشها و مقاومت هاي اقشار وسيعي از مردم تحت ستم ، به نوعي جنبش و حركت اجتماعي تبديل شد  . در بسياري اوقات معتقدان به اين نوع تفكربا تحمل فجيع ترين كشتارها و شكنجه ها و هتك حرمت ها مقاومت كردند و در راه اعتقادات خود كشته شدند  . پس از دوران باب و سركوب بابيان و انشعابات مجدد ،اين مرام راهي ديگر را به عنوان مرامي خاموش طي نموده كه تا روزگار ما ادامه دارد واز زواياي مختلف قابل بررسي و تعمق است . به شورشهاي بابيان در دوران ناصر الدينشاه بار ديگر اشاره خواهد شد .


 دوران محمد شاه قاجار و روحانيت  شيعه

 محمد شاه قاجار نيز چون فتحعليشاه با ادامه كارهاي او ، مثل بازسازي اماكن مقدس مذهبي ، ساختن مساجد و تقسيم صد هزار تومان مستمري سالانه ميان آخوندها و سادات ، سعي داشت خود را شاهي مؤمن و معتقد نشان بدهد ولي از آنجا كه او سراپا و از دل و جان مريد وزير صوفي مشرب خود حاج ميرزا آغاسي بود بيشتر به صوفيگري تعلق خاطر داشت .

نوشته اند محمد شاه از طريق زين العابدين شيرواني معروف به مَستعليشاه  وارد در حلقه درويشان نعمت الهي شده بود . او به زيارت قبور دراويش و صوفيان تمايل داشت ، مرشدي نعمت اللهي بنام رحمتعليشاه را متصدي فارس نمود . صوفي ديگري بنام ميرزا مهدي خويي را به سمت منشيگري خود بر گزيد ، درويشي بنام درويش عبدالمحمد محلاتي را به عنوان سفير خود به هرات فرستاد و قانون بست نشيني را محدود كرد . مجموع اين مسايل ، دوران محمد شاه را به دوران جنگ مخفي آخوندها با دولت مبدل ساخت .

در دوران محمد شاه با تمام اين ها آخوندها همچنان از قدرت فراواني بر خوردار بودند و ضعف دولت نيز به اين اقتدار ميدان بيشتري ميداد . قدرت آخوند شفتي  كه هم زمان هم مهار قدرت مذهبي و هم فرماندهي تمام قداره بندان وچاقو كشان اصفهان را بر عهده داشت در اوج بود . نوشته اند كه لوطيان و قداره بندانِ مريد شفتي ، هر شب از بست نشيني در خانه شفتي برون آمده و به قتل و غارت و تجاوز به نواميس مردم ميپرداختند و صبح شمشيرهايشان را كه به خون آلوده بود در حوض مساجد ميشستند . در دوران محمد شاه يكي از شاگردان آخوند شفتي بتام شيخ الطائفه مرتضي شوشتري انصاري ــ 1214 ــ1281 هجري ــ كه از افتخارات  دنياي آخونديست ــ مسئله اعلميت و مركزيت حوزه هاي علميه را كه از تراوشات فكري ملا اسدالله بروجردي وشيخ محمد حسن نجفي بود مطرح كرد و در مكتب خود هزار آخوند بلند پايه را تربيت نمود و تعليم داد . تئوري شيخ مرتضي انصاري قدمي بلند در راه استحكام و اقتدار تفكر آخوندي بود . شايد امروزنيز بتوانيم با كنكاش در تئوري شيخ مرتضي انصاري تصويري از پيدايش جمهوري آخوندي را در اعماق آن باز يابيم .


مرگ محمد شاه قاجار

محمد شاه قاجار در شب ششم شوال سال 1264 هجري ، در سن چهل و دو سالگي و پس ازچهارده سال و سه ماه سلطنت، در كاخ نو ساخته خود در تجريش در گذشت . محمد شاه از نظر جسماني گرفتار مشكلات بسيار و از جمله بيماري نقرس بود . او پادشاهي ضعيف ، بي تدبير، خرافاتي و بازيچه دست وزير آخوند مسلك خود حاج ميرزا آغاسي بود. در حقيقت در دوران محمد شاه ، حاج ميرزا آغاسي حكمرواي ايران بود. در دوران محمد شاه خزانه كشور به حد ورشكستگي رسيد . پرداخت حقوق سپاهيان گاه تا سه سال معوق ميماند و سواره نظام عشايري كه از زمره زبده ترين جنگجويان بودند از بين رفت و ايران بازهم در سيري قهقرائي طي طريق نمود .


 4ــ ناصرالدينشاه قاجار، 1264ــ 1313 هجري

چهارمين ميراث بر تاج و تخت قاجار ،ناصرالدين ميرزا ،در سن شانزده سالگي ، در سال 1264 هجري مطابق با 1848 ميلادي زمام حكومت در ايران را به دست گرفت .طبق معمول پس از مرگ شاه امواجي از ناآرامي اينجا و آنجا خود را نشان داد . شورش در بروجرد به زعامت جمشيد خان ماكوئي ، شورش در كرمانشاه به رهبري محبعلي خان ، شورش مردم شيرازبر عليه حسين خان نظام الدوله ، ادامه شورش سالار ، فعاليتهاي پيروان باب وتلاش حاج ميرزا آغاسي براي قبضه قدرت از اين زمره بود اما هوشياري مهد عليا مادر ناصرالدينشاه به همراهي شاهزاده اعتضاد السلطنه و مذاكرات اين دو با نمايندگان روس و انگليس ناصرالدين ميرزا را كه بنا بر سنت قاجارها در تبريز مي زيست روانه تهران كرد و بر تخت سلطنت نشاند .

 شاه جديد در هنگام سفر از تبريز به تهران ،ميرزا تقي خان امير نظام را به لقب اتابك اعظم ملقب ساخت و او را به وزارت انتخاب نمود و به مسابقه اي كه در همه جا براي به وزارت رسيدن شروع شده بود پايان داد و از همين نقطه نيز نهال دشمني بسياري از مدعيان وزارت از جمله ميرزا آقا خان نوري وزير لشكر، با امير كبير غرس گرديد .دوران حكومت ناصر الدينشاه از آنجا كه مقارن با آغاز تحولات اجتماعي ايران پس از قرنهاي تاريك و دور و دراز است با حوادث بسيارو قابل تامل همراه است كه از اين همه به برخي اشاره اي كوتاه ميشود و تحقيق و بررسي بيشتربه خوانندگان علاقمند به تاريخ ايران واگذار ميگردد .

 نكته ضروري اينكه ،بدون تامل كافي بر دوران حكومت ناصرالدينشاه ،چگونگي آغاز شدن  جنبش مشروطيت و باز شدن دريچه هاي كهن و گرد و غبار گرفته تاريخ ايران به سوي افقي ديگر ، در روشنائي قرار نخواهد گرفت .

اشاره اي به برخي وقايع دوران ناصرالدينشاه

ادامه وپايان شورش سالار ، قيامهاي گسترده بابيان ، عزل و قتل امير كبير ، ادامه ماجراي افغانستان و لشكر كشي به هرات ، لشكر كشي به سرخس و مرو ، وزارت سپهسالار و شروع آشنائي ايران با تمدن غرب  شماري از وقايع دوران سلطنت ناصر الدينشاه است .

ادامه و پايان شورش سالار

چنانكه پيش از اين اشاره شد شورش سالار در دوران محمد شاه قاجار آغاز شد و با مرگ محمد شاه به دوران ناصرالدين شاه كشيده شد . دفع شورش سالار را ميرزا تقي خان امير كبير بر عهده گرفت وشاهزاده سلطان مراد ميرزا را كه شخصيتي استوار جنگجو و بيرحم و سخت كش داشت  با توپخانه و لشكري به تعداد هفت هزار نفر مامور خاتمه دادن به شورش سالار نمود . سلطان مراد ميرزا پس از فتح  جوين ، سبزوار ، ترشيز و نيشابور، مشهد را كه مركز اصلي سالار و سپاهيانش بود محاصره كرد . محاصره مشهد يكسال ادامه داشت و طي اين مدت امير كبير كارها را زير نظر داشت و وسايل جنگ را آماده ميكرد و به سپاهيان اعزامي مدد ميرساند . اوايل سال 1266 هجري سرانجام كار بر سالار سخت شد او و دو پسرش دست از جنگ كشيدند و به حرم امام رضا پناه بردند ولي سلطان مراد ميرزا آنان و نزديكان آنان را از حرم بيرون كشيد وتمامي آنان را در شب شانزدهم جمادي الاخري سال 1266 هجري به جلاد سپرد و كشت . كار شورش سالار بدين ترتيب به پايان رسيد و سلطان مراد ميرزا به دليل اين فتح به حسام السلطنه ملقب گرديد .


 ادامه ماجراي باب وشورشهاي بابيان

در آغاز پا گرفتن حكومت ناصرالدينشاه سيد علي محمد باب پيشواي بابيان در حبس بود اما پيروان او بويژه برخي از پيروان از جان گذشته اوو در اين ميان شماري از ملايان جوان و پرشورومعتقد شيعه كه پيشوائي و عقايد باب را باور داشتند با تلاش  و جانفشاني بسيار ، به تبليغ مرام باب  ميپرداختند . در اين ميان دو تن از پيروان ، ملا محمد بشرويه و ملا محمد علي قدوس بيشترين تلاش را براي تبليغ مرام باب و آزادي او از زندان ميكردند . اوضاع آشفته اوايل حكومت ناصرالدينشاه ، فشارزيادي كه از ناحيه آخوندها بر بابيان وارد ميامد ،وضعيت تيره و تار ايران بر جاي مانده از حكومت محمد شاه ، خزانه خالي ، نبودن امنيت وظلم و اجحافات روز افزون درباريان به   پيروان باب كه تبديل به جمعيت قابل توجهي شده بودند فرصت شورش داد . نكته مهم اينكه اگر دوران شيخ احمد احسائي و سيد كاظم رشتي را دوران رشد يك گروه جديد از درون شيعه رسمي بر آورد كنيم دوران باب را بايد به مثابه دوران  ظهور يك جنبش شورشگراز درون مكتب شيخي نگريست .  بابيان در زمان ناصرالدينشاه از هيئت يك نيروي اجتماعي كه فقط كار تبليغي ميكردند بيرون آمده و تبديل به يك نيروي شورشگر شدند .  آنان در تمام نقاط ايران بويژه دريزد ، خراسان ، مازندران و زنجان فعال بودند .در برخي شهرها بابيان چنان قدرتمند بودند كه حاكمان شهرها در مقابل آنان عاجزمانده بودند. به عنوان مثال در زنجان پانزده هزار نفربه بابيان پيوستند و قدرت ملا محمد علي زنجاني بدانجا رسيد كه با يكهزار تفنگچي به خدمت حاكم دولتي ميرفت .

 در دوران ناصرالدينشاه حكام ولايات و مجموع دستگاه روحانيت جبهه مشتركي براي سركوب بابيان بودند وجدالهاي اكثرا خشن و خونين ميان بابيان ونيروهاي دولتي و پيروان آخوندها هرروز در گوشه هائي از ايران خود را نشان ميداد.


امير كبير و بابيان

 نقش امير كبيردر برخورد با بابيان بسيار   قابل تامل است . تمامي تلاش امير كبير در اين ايام صرف آرام ساختن ايران وتحكيم حكومت ناصر الدينشاه و جامه عمل پوشاندن به انديشه هائي ميشد كه ذهن او را به خود مشغول كرده بود .امير كبيربابيان را كه در روزگار او تبديل به يك مرام فكري فعال در ايران شده وپيروان اين مرام هرروزبيش از پيش از خود گذشتگي بيشتري از خود نشان ميدادند مزاحم طرحهاي خود  براي پيشرفت ايراني متمركز ميدانست . بابيان نيز امير كبير را مانع خود ميديدند . كشف يك توطئه براي قتل امير كبير و انتساب آن به بابيان و دستگيري و مجازات كساني كه در اين كار دست داشتند موجب شد خشونت دولت ناصري بيشتر شود . نيروهاي اعزامي از سوي امير كبير در اكثر ولايات به قلع و قمع ، دستگيري و مجازات بابيان پرداختند با اين همه مقاومت بابيان در مازندران و زنجان بسيار زياد بود .  آنان عليرغم تلاش امير كبير و لشكر كشي هاي بسيار، چندين بار سپاهيان دولتي را درمشهد ، مازندران و زنجان شكست دادند . لشكر كشي ميان دولت ناصري عليه بابيان با شدت تمام ادامه يافت و پس از هر پيروزي  مغلوبين با خشونت و بيرحمي بسياركشتار شدند ، زنده آتش زدن ، قطعه قطعه كردن با تبر، كشتن با چكش و ميخ طويله وقطعه قطعه كردن ،نمونه هائي ازسرگذشت بابيان دراين دوران است .در آخرين جنگها ميان بابيان و دولت كار به فرستادن توپخانه وخمپاره و گسيل كردن سربازان ويژه ــ افواج خاصه ــ وسه هزار تن از جنگجويان شقاقي كه در جنگيدن مهارت ويژه داشتند ، كشيد .در برخي از منابع از گسيل كردن نيروهائي چند برابر اين براي سركوب بابيان ياد شده است . در گذر از ماجراهاي خونين و خشن بسيار ،با كشته شدن ملا محمد علي زنجاني رهبر شورش در زنجان ، بابيان تسليم شده و امان خواستند وشمار زيادي از آنان به قساوت بار ترين اشكال ، آماج كشتارهاي جمعي شدند .


تير باران باب

 پس از اين ماجراها امير كبير دانست كه تا باب زنده است شورشها ادامه خواهد داشت . او دستور داد باب را از قلعه چهريق به تبريز آوردند و پس از مجلس مناظره اي بين او و ملايان نامدار روزگار او را محكوم به مرگ كرده و درروز دوشنبه بيست ر هفتم شعبان سال 1266 هجري ، 1849 ميلادي در تبريز و در مقابل جمعيتي ده هزار نفره تيرباران كردند .

باب در هنگام تيرباران جواني سي و يكساله بود . براي تير باران او از فوج بهادران كه از سربازان مسيحي تشكيل شده بود استفاده شد .در برخي از مآ خذ به شليك هفتصد و پنجاه گلوله به بدن باب ياد شده است و بدين ترتيب از جسم او چيزي جز پاره هائي از هم گسسته بر جاي نماند .نفوذ توده اي باب اين احتمال را به ذهن مي آورد كه سربازان مسلمان حاضر به تير باران او نبوده اند .


اندكي در باره باب  

در باره باب نويسندگان مختلف با اعتقادات مختلف نكات زيادي را در رد يا قبول باب عنوان نموده اند. آنچه كه در يك بررسي فارغ از عناد وبا تكيه بر اسناد و مدارك ميتوان گفت اين است كه باب در ابتدا خود را باب و رابط ميان امام غايب و پيروان خود خواندوگفت كه در ملاقاتي با امام دوازدهم به بابيت انتخاب شده است . بعدها ، چهار سال بعد از دعوي بابيت در هنگام انتقال از زندان باكو به تبريز در صفر سال هزار و دويست و شصت و چهاردعوي مهدويت نمود و اعلام كرد من آنم كه هزار سال است در انتظارش هستيد . اودر چهار چوب دوران خود شخصي فاضل و باسواد بود با عرفان آشنائي قابل توجهي داشت ، فلسفه يونان باستان را  مطالعه كرده بود ، در مكاتب مختلف گذشته ايران مانند اسماعيليه ، حروفيه ، نقطويه و شيخيه بررسي نموده بود و زبان   عربي را  ميدانست و كتابهاي خود را در زندان به  زبان پارسي و عربي  تاليف كرد . كثرت تاليفات ، زبان خاص او در نوشتن و استفاده از سمبلها و استعاره ها ، باعث شده بود كه مخالفان او را به سخره بگيرند و زبان و نوشتار او را غير قابل فهم بدانند . باب در اين باره ميگفت تا كسي از من متولد نشود حرفهاي مرا نخواهد فهميد .

 تسهيل عبادات و فرائض ، تحريم تعدد زوجات ، منع تنبيهات بدني و خشونت ، تاكيد در نظافت ، توجه به مساله زنان از نكات مورد توجه در مكتب و تفكر باب است . باب عليرغم تبليغات فراواني كه شده وابسته به هيچ دولت و نيروي بيگانه نبود و تفكر و مكتب او زائيده فرهنگ و مذهبي بود كه در درون مرزهاي ايران ريشه داشت .


پس از قتل باب  

پس از قتل باب اگر چه ضربه كمر شكن و بسيار سنگيني به بابيان وارد آمدولي ماجرا خاتمه نيافت . پس از  او در همان سال 1266 هجري يكي از پيروانش بنام سيد يحيي فرزند سيد جعفر دارابي در تبريز شورش كرد و حاكم شهر را مجبور به فرار نمود . با اعزام سپاهيان دولتي اين شورش نيز سر كوب گرديد .



انشعاب در مرام بابيت ، ازليان و بهائيان

بنا بر وصيت باب ميرزا يحيي  صبح ازل جانشين او شدو بابيان متفقا به او گرويدند . پس از كشتارها و ترورهاي  مستمر بابيان ، صبح ازل در سال 1269 به بغداد رفت . برادر او ميرزا حسينعلي بها الله نيز چهار ماه بعد از ايران خارج شد و به او پيوست . بها الله تا سال 1279 صبح ازل را به بهانه اينكه  پاكي و تقدس ازل بايد از چشمها دور بماند از انظار مخفي داشت و خود را رابط بين او و مريدان قرار داد. سرانجام بها الله  خود بر مسند رهبري بنشيند

در اين كشاكش صبح ازل نيز گوشه عزلت بر گزيد و كنج خلوت را به كشاكش با جباران ترجيح داد ، با اين همه از ميان پيروان صبح ازل مرداني قابل تامل و شورشگر چون شيخ احمد روحي وميرزا آقا خان كرماني بر خاستند كه سرانجام جان بر سر بيداري افكار و شعله ور كردن آتش انقلاب مشروطه نهادند.

از مرام شيخي تا بابيت و بهائيت راه نسبتا درازي است كه در آن ميتوانيم شاهد تحولات و دگرگونيهاي يكي از مرام هاي پديد آمده در ايران قرن نوزدهم ميلادي باشيم . تا مدتهاي مديد ، متاسفانه تاريخ نگاري آميخته با تعصب و كوته بيني و نيز فضاي خاص مذهبي در ايران ما را از دستيابي به ريشه هاي واقعي و تاريخي اين مرام بازميداشت . مكاتب شيخي ، بابي و بهائي مانند سايز مكاتب و مرامهائي كه از همان آغاز اسلامي شدن ايران پديد آمدند بدون شك داراي بسياري نقاط آميخته با تاريكيها و روشنائيها هستند و ميتوانند عميقا و منصفانه مورد نقد و بررسي دقيق قرار گيرند و ما را با چند و چون  و چرائي پديد آمدن خود و در آميختن خود با ميايل سياسي و اجتماعي قرار دهند و به شناخت ما از تاريخ ايران كمك كنند . اين نقد و بررسي ميتواند به ما نشان دهد كه از افكارفلسفي شيخ احمد احسائي  تا افكار باب كه با زمينه هاي اعتراضي فكري بخشي از مردم فقير و تخت ستم آميخت و تا عقايد بهاالله و عباس افندي نقاط افتراق جدي و جود دارد . اما از انجا كه پرده هاي تعصب و نفي مطلق و نجس شمردن هر انديشه اي كه با انديشه عام مدهب روز در تضاد باشد مانع بررسي تاريخي گشته است مجموع اين مقوله از شيخ احمد احسائي تا عباس افندي در حوزه محرمات تاريخي و مذهبي قرار گرفته است .

در رابطه با اين مرام و انشعابات آن  در يك بررسي تاريخي ،به نظر ميرسد نكات زير ميتوانند مورد تامل قرار گيرند .

1ــ بابيت در ريشه هاي آغازين خود فارغ از رد يا قبول آن نوعي حركت فكري و فلسفي را در چهارچوب تشييع نمايندگي ميكند .پيش از اين دوران ما با نمونه هائي از شيعيان زيدي ، شيعيان اسماعيلي ، شيعيان پيرو شيخ صفي الدين اردبيلي و نحله هاي مختلفي از نحله هاي عرفاني شيعي روبرو هستيم . اين نحله را نيز ميتوان در بررسي تاريخي در زمره نحله هاي قبل از خود مورد دقت نظر قرار داد .

2ــ بابيت آغازين با ادامه خود كه به بهائيت تبديل شد تفاوتهاي اساسي دارد .

3ــ بابيت و ادامه آن از زاويه فلسفي روياروئي تفكر اقليتي از مردم در رابطه با مرام و آئين اكثرثت است و از همين زاويه در ذهن و ضمير عوام متعصب با كفر و بد ديني آميخته است .

4ــ در آميختن مقوله بابيت با مسايل سياسي و اجتماعي و پيوستن گروههائي از مردم فقيربه اين مرام آن را با جنگ و كشتارو رودر روئي بادولت وقت در آميخت و كارنامه اي خونين براي آن فراهم آورد . جنگهاي بابيان با نيروهاي دولتي در مايه و پايه خود در آغاز جنبه دفاعي داشت .

5ــاز آنجا كه بابيت به اجبار، مبارزه با سلاح عليه  دولت وقت را پيشه كرد ، سيستم روحانيت وقت ، دولت و ارتش و توده هاي گسترده اي از مردم در برابر آن قرار گرفتند و فرصت لازم براي سركوب و كشتارهاي بيرحمانه پديد آمد . دراين صحنه روحانيت با فتواهاي كفر و بد ديني و مرگ ، دولت با ارتش خود و عوام با تعصبات خاص خود و حفظ بيضه اسلام به ميدان آمدند .

6ـ روحانيوني كه فتاوي قتل و كشتار بابيان را امضا كردند در تفكر بسيار عقب مانده تراز باب و پيروان باب بودند و در جريان رودر روئي با بابيان فرصت آن را يافتند كه هر چه بيشتر بر اقتدار و نفوذ خود بيفزايند .

7ــ نقش امير كبير وزير ايران دوست و ارزشمند در جريان باب قابل تامل است. امير كبير با تمام توان قصد استحكام بخشيدن به دولت وقت واجراي نقشه هاي خود براي حركت دادن ايران به شاهراه ترقي و تاتمدن را داشت شورشهاي بابيان او را در وضعيتي قرار داد كه مجبور شد رو در روي بابيان قرار گيرد و در سركوب آنان بكوشد .

8ــ انگيزه هاي مردماني كه به باب گرويده بودند با انگيزه هاي كساني كه بخصوص پس از باب رشته امور را به دست گرفتند در زمينه هاي مختلفي نشو نما داشتند .مبلغان باب بيشتر در سنين جواني بودند و شمار زيادي از پيروان او را مردمان تحت ستم شهر و روستا تشكيل ميدادند . زنان گرويده به باب در جنگها عليه نيروهاي دولتي در موارد زياد شركت داشتند و از خود فداكاري و جانفشاني تحسين انگيزي نشان دادند

9ــ بابيت از آنجا كه يك مرام فكري بود با كشتارها و سركوبها از بين نرفت و در سراسر دوره ناصري و پس از آن پيروان آن وجود داشتند .

10ــ در رابطه با مقوله مرام شيخي ، بابي و بهائي با اسناد و نوشته هاي بر جاي مانده از آخوندها چه در گذشته و چه در زمان معاصر بايد با احتياط وهوشياري بر خورد كرد. بسياري از اين اسناد از آنجا كه با عناد و در چهار چوب نگاه و نظريا ت مذهبي آخوندي نوشته شده اند حاوي ارزشهاي تاريخي و تحقيقي نيستند و از روزگار گذشته تا حال براي بر انگيختن مقلدان و پيروان آخوندها  و عوام الناس به كار گرفته شده اند.

11ــ سيستم آخوندي و دستگاه دولتي ازدوران ناصرالدينشاه تا  بعدها، بسياري افراد حتي غيربابي را با اتهام بابي بودن به مسلخ فرستاده و كشتند و لفظ بابي چون قرمطي و اسماعيلي و زنديق در جهت هر مخالفي به كار گرفته ميشد ،اسناد تكان دهنده وموحشي در اين موارد وجود دارد.

  12ــ باب خواندن ، پيامبر خواندن ، آيين تازه آوردن ، ارتباط با غيب داشتن و ادعاي كشف و كرامت و انجام كارهاي خارق العاده در تاريخ ايران مقوله تازه اي نيست . از دوران المقنع و راونديان تا دوران شيخ صفي و باب اين حكايت ادامه دارد و مرام ها و مكاتب مذهبي با اين مقولات آميخته اند .آنچه مهم است شناخت زمينه هاي تاريخي و نقاط ضعف و قوت وبررسي آثار باقيمانده ازبانيان اين مكتب  وبخصوص كار كردهاي سياسي و اجتماعي آنان در دوران نزديكتر به ماست .اگر باور داشته باشيم كههر مرام و مكتب كوچك يا بزرگ ، نطريه اي براي فهم جهان و آميخته بامقولاتي ماورا طبيعي ارائه ميكند و نيزنظريه اي اجتماعي را در باره چند و چون روابط مردم با يكديگر و جامعه مطرح مي نمايد ميتوان راحت تر در مكتب شيخي ، بابي و بهائي به سفر رفت و آنرا دريافت و مورد نقادي قرار داد. و نكته آحر اينكه در دوران حاضر و در ايراني كه بيش از يك قرن و نيم از زمان ناصرالدينشاه فاصله گرفته است هنوز نيز شاهد ستم به شماري از مردمي هستيم كه از آغاز حكومت آخوندي به جرم اعتقاد داشتن به بابيگري يا بهائيگري هر از چند وقت يكبار به جوخه اعدام يا طناب دارآخوندهاي مرتجع سپرده شده اند .


امير كبير 

 ميرزا تقي خان امير نظام ، فرزند كربلائي قربان آشپز ميزا ابو القاسم فراهاني بود . امير كبير از كودكي در دستگاه قائم مقام تربيت يافت و از منشيان مخصوص او گرديد . بعد از آن  به معاونت امير نظام ارتقا يافت ودر جريان بستن معاهده با روسيه و عثماني كفايت بسيار از خود نشان داد وسر انجام از مربيان ناصرالدين ميرزا  و امير نظام وليعهد در تبريز گرديد . پس از به سلطنت رسيدن ناصر الدينشاه ، شاه خواهر خود را به عقد ازدواج او در آورد و بر قدرت و نفوذ امير كبير افزوده شد . اميركبير در دوران منشيگري خود در نزد قايم مقام و بعدها طي مسافرتها و مطالعات خود چشم به علل ترقي اروپا دوخته بود و در اين زمينه تا حد ممكن تجربه اندوخته بود. او هوش و فراست و جديت و پشتكار فراوان داشت و در ذهن و ضمير خود طرحهاي زيادي براي سرزمين خود داشت .


 
                                                                                                     ادامه دارد


 
مآخذ ومنابع اصلي مورد استفاده تا اینجا 

منابعي كه براي تدوين و تنظيم اين مجموعه تا شماره‌شانزدهم مورد استفاده ويامراجعه قرار گرفته اند عبارتند از:


* دوقرن سكوت ،  دكترعبدالحسين زرين كوب
*جستجو در تصوف ايران ، دكتر عبدالحسين زرين كوب
* ايران در زمان ساسانيان، آرتور كريستن سن
* تاريخ كامل ايران،دكتر عبدالله رازي
* تاريخ نهضت هاي مذهبي ايران(جلد اول)،عبدالرفيع حقيقت
* تاريخ نهضت هاي ملي ايران ،عبدالرفيع حقيقت
* پنج گنج قومس ، عبدالرفيع حقيقت
* عرفان و عارفان ايراني ، عبدالرفيع حقيقت
* خلاصه تاريخ سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايران از آغاز تا عهد صفوي،دكتر ذبيح الله   صفا
* پژوهشي در اساطير ايران ، مهرداد بهار
* برخي بررسي هادر باره جهانبيني ها و جنبش هاي اجتماعي در ايران، احسان طبري
* تاريخ طبري  « تاريخ الرسل و الملوك »، جلدهاي نهم تاپانزدهم ، محمد جرير طبري
* تاريخ تحولات اجتماعي ( مجموعه سه جلدي )مرتضي راوندي
* مجموعه كامل تاريخ اجتماعي ايران ، مرتضي راوندي
* تاريخ طبرستان ، ابن اسفنديار
* فرهنگ دهخدا ، علامه دهخدا
* تاريخ ادبي ايران ، جلد اول و دوم ، پرفسور ادوارد براون
* تاريخ گزيده ، حمدالله مستوفي
* تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ، برتولد اشپولر
* تاريخ گيلان و ديلمستان ،ظهيرالدين مرعشي
* تاريخ بيهقي ، ابوالفضل بيهقي
* فرمانروايي و قلمرو ديلميان ، پرفسور ولاديميرمينورسكي
* الفرق بين الفرق ، ابو منصور عبدالقاهر اشعري
* تاريخ بخارا ، ابوبكرمحمد ابن جعفر نرشخي
* اسلام در ايران ، اي ، پ ، پطروشفسكي
* ايران در پويه تاريخ ،ابوذر ورداسپي
* حماسه سرايي در ايران ،دكتر ذبيح الله صفا
* در پيكار با اهريمن ،شجاع الدين شفا
* تولدي ديگر ، شجاع الدين شفا

* پاسخ به پرسش هاي هزار ساله ،شجاع الدين شفا
* آثار الباقيه عن القرون الخاليه ، ابوريحان بيروني
* روزگاران (دوره سه جلدي) دكتر عبدالحسين زرين كوب
* تنكيس الاصنام ،هشام الدين كلبي
* مغازي ( جلد 1و2) ،محمد عمر واقدي
* شيعيگري ، احمد كسروي
* كيمياي سعادت ، امام محمد غزالي
* شهرياران گمنام ، احمد كسروي
* نياكان خميني ، عبدالعلي معصومي
* تصوف ايراني ،عرفان اسلامي ، عبدالعلي معصومي
* تاريخ اسلام ، دكتر علي اكبر فياض
* كليله و دمنه بهرامشاهي ، عبدالعظيم قريب
* مازيار ،مجتبي مينوي و صادق هدايت
* مروج الذهب و معادن الجوهر،ابوالحسن علي ابن حسين مسعودي
* احوال و اشعار رودكي ، سعيد نفيسي

* باستانشناسي‌ايران‌، واندنبرگ ، ترجمه‌دكتر‌عيسي بهنام
* تاريخ صنايع‌ايران ،دكتر‌كريستي‌ويلسن، ترجمه‌دكتر‌عبدالله‌فريار
* راهنماي‌صنايع‌اسلامي،دكترديماند ، ترجمه دكتر عبدالله‌فريار
* هنرايران در دوره ماد و هخامنشي،دكتر گيرشمن،ترجمه دكتر عيسي بهنام
* حماسه ملي ايران ، تئودور نولدكه
* شهيد جاويد ، صالحي نجف آبادي
* غيبت ، شيخ طوسي
* اين است آئين ما ،محمد حسين آل كاشف الغطا
* سفينه البحار و مدينه الحكم و الاثار ، شيخ عباس قمي
* زمامدار آينده ، محمد جواد مُغنيه
* آل بويه واوضاع زمان ايشان ، علي اصغر فقيهي
* تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري ، آدم متز
* اسرار اساطير هند ، خدايان ودايي ، دكتر امير حسين ذكر گو
* ديالكتيك طبيعت ، فردريك انگلس
* پارتيان يا پهلوانان قديم ، دكتر محمد جواد مشكور
* ايران و تركان در روزگار ساسانيان ، دكتر عنايت الله رضا
* سخن پارسي و واژه‌هاي تازي ، مقاله ، دكتر احسان يار شاطر ، نشريه اسپند ،سال ششم شماره بيست و چهارم
* قدرت عرفي يا قدرت شرعي؟ پانزده خرداد 42 نشتري بر يك زخم كهنه  ، فردوس
* ولايت فقيه به روايت هواداران آن ، از انتشارات راه كارگر
* در باره ماهيت ادغام دين و سياست ، جمشيد آريانپور
* برونو بائر و مسيحيت اوليه ، فردريك انگلس ، ترجمه هوشنگ صداقت و پرويز كمالي
* اسلام و حقوق بشر ، عبدالرحمن
* دگرديسي ملايان ، حسين ملك
* انديشه هاي علمي فارابي در باره موسيقي ، مجموعه سخنرانيهاي مهدي بركشلي
* پيشروي اسلام « ياداشتي از دهه 60 هجري» ، پور پنكابه ، ترجمه از زبان سرياني شرقي ــ كلداني ــ آ .مينگانا 1907،ترجمه به فارسي رهيم اشه 1366 بر گرفته شده از نشريه دبيره شماره 2 زمستان 1366
* دور نمايي‌از فرهنگ ايراني و اثر جهاني آن ،دكتر ذبيح الله صفا
* تاريخ ادبيات در ايران ، «دوره كامل »،دكتر ذبيح الله صفا
* اصول كافي ، دوره چهار جلدي ، محمد ابن يعقوب بن اسحاق كليني رازي ، ترجمه سيد جواد مصطفوي
* مناقب  ،ابن شهر آشوب
* بحار الانوار ، محمد باقر مجلسي
* تورات
* تاريخ رقص در ايران (مقاله) يحيي ذكاء ، نشريه هنر و مردم شماره هاي 188 و 189و190، سال شانزدهم
*پايه گذاران موسيقي،(مقاله)، حسين خديو جم نشريه هنر و مردم شماره  132)
*تاريخ اجتماعي و سياسي ايران جلد اول و دوم ، سعيد نفيسي
* نادر فاتح دهلي تاليف صنعتي زاده كرماني
* تاريخ نادر شاه افشار تاليف جيمز فريزر ترجمه ابوالقاسم ناصر الملك
* نادر شاه تاليف لارنس لكهارت ترجمه مشفق همداني





هیچ نظری موجود نیست: