جمعه، مهر ۱۸، ۱۳۹۳

سیمای تاریخی و حقیقی یک قدیس کوششی برای تماشای روزگار و سرگذشت حقیقی و زمینی امام رضا .تهیه، تنظیم و تالیف اسماعیل وفا یغمائی (قسمت هشتم)


 گذران زندگی امام رضا و فعالیتهای او در مرو،قضاوت تاریخی و نه فقط اخلاقی در مورد عصر هارون و مامون و محتوای  مناظره امام رضا با جاثلیق و دیگران
  از سال 201 تا 204 هجری گذران زندگى امام رضا در مرو
 امام مهاجرى كه به اجبار شهر خود مدینه را ترك كرده و به مرو آمده بود، در اين شهرچه مدت و چگونه روزگار مى گذراند؟ تعيين دقيق زمان اقامت چندان آسان نيست. برخى اسناد مى گويند كه على ابن موسى حدود سه سال به عنوان وليعهد در مرو و در كنار مامون زندگى كرد و شمارى اقامت او را يكسال و اندى وبعضى از اين هم كمتر مى دانند.
 در اين روزگار و پس از گذشت بيش از دوازده قرن ونيم، اگر به دنبال محل اقامت امام رضا درجمهورى تركمنستان و در مرو به جستجو بر خيزيم، در چند كيلومترى آرامگاه صحابى پيغمبر اسلام و پرچمدار جنگ تبوك، بريده اسلمى  و مزار عارف نامدار خواجه يوسف همدانى مريد خواجه احمد يسوى  از بنياد گذاران فرقه يسويه و از عارفان مورد احترام در ميان تركمانان، ويرانه اى به طول سه متر و عرض يك متر را خواهيم يافت كه در ميان اهالى مورد احترام  و به محل سكونت امام رضا يا قدمگاه معروف است.
 حقيقت چه بوده است؟ و امام رضا در مرو:
 ــ  چگونه مى زيسته؟
ــ  با چه كسانى حشر و نشر داشته؟
ــ  و چه مى كرده است؟
 كسى نمى داند، واز آنجا كه قلم در دست فقيهان بوده وهست، بجز اسنادى كه در كتابهاى آنان وجود دارد چيز زيادى در دسترس نيست ولاجرم در حيطه تاريخنگارى مذهبى چندان چيزى عايدمان نمى شود . فقیهان تاریخ را آنطور که خواسته اند نوشته اند و در طول قرنها میلیونها نفر نیز آنچه را فقیهان و ملایان گفته اند باور کرده اند.
 قانومندي هاى تاريخنگارى مذهبى، و روضه خوانیهای ملایان طبق معمول امام رضا را هم مثل امامان دیگراز وجودى تاريخى به وجودى اثيرى، نورانى،  مرموزو مقدس و غير قابل دسترس تبديل كرده،و در این راه کاملا موفق شده! و لاجرم جستجو گران امام رضا بايد براى باز يافتن اوبا اذن دخول گرفتن از راهبران و متوليان دنياى مذهب و مسيرى كه آنها جايز مى دانند راهى قلمرو مذهب وراههاى پر پيچ و خمى بشوند كه در آنها فانوسها و مشعلهاى رنگين و مسحور كننده اعجازها و عجائب نور مى پراكنند،  و بخورهاى عطر آگين آسمانى منطق معمول را از كار انداخته ودر آنسوى دروازه ايمان به غيب ومدارهاى ماوراى عقلى و فوق تناقض، دروازه هاى جهان ارواح و فرشتگان و مقدسان را مى گشايند ، اما ما على ابن موسى را در عرصه تاريخ و حوادث تاريخى مى خواهيم باز جوئيم و ملاقات كنيم ، و به همين دليل عليرغم تمام مشكلات كند وكاو دشوار خود را در مرو ادامه مى دهيم. ما میخواهیم این قدیس نام آور را بطور حقیقی تا جائی که امکان دارد بشناسیم و اگر بتوانیم واقعیت او را بشناسیم شناخت و نظاره دیگر قدیسان مشکل نخواهد بود..نخست مقداری به شهر مرو جائی که امام رضا مهمترین سالهای عمر را در آنجا بپایان برد بپردازیم
در باره شهر مروتختگاه خلیفه و قرارگاه امام رضا
 مَرو مرکز استان مرو در ترکمنستان است و در انتهای جنوبی بیابان قره قوم و به فاصلهٔ نود مایلی شمال شرقی سرخس واقع است و از رود مرغاب  .مرورود  مشروب می‌شود.
به ساکنان مرو در فارسی مَروَزی گفته می‌شود به معنی «زیَنده در مرو». مردم نواحی شرقی خراسان مرو را به نام مور «Mowr» (بر وزن دور به‌معنی محیط و پیرامون) و باشندگان آن را موری (بر وزن دوری به‌معنی بشقاب) می‌گویند.مرو شهرى بسيار كهنسال است و بناى آن را به اسكندر مقدونى و دورتر از آن به طهمورث ديو بند پادشاه اساطيرى ايران نسبت داده اند. اين شهر در مسير جاده ابريشم قرار داشت وپس از سقوط هخامنشيان در دوران سلوكيان يونانى تبار( جانشينان سلوكوس سردارمشهور اسكندرمقدونى) و پس از آن در عصر اشكانيان، گستردگى و آبادى و رونق قابل توجهى  را تجربه كرد.مرو تا زمان قاجاریه جزئی از ایران بود و در زمان قاجاریه با شماری دیگر از شهرها از ایران جدا شد و جزئی از کشور روسیه تزارها شد.
جلاد و کشتارگر فاتح مرو قتیبه ابن مسلم باهلی
 شهر مرو اتراقگاه و محل عبور كاروانهاى فراوان  و آخرين سنگر مقاومت يزدگرد ساسانى در مقابل اعراب بود و در سال 22 هجرى مورد هجوم قرار گرفت. اين شهر
بعدها بارها( تا پايان قرن اول هجرى) عليه فاتحان مسلمان شوريد و شورشهاى آن در خون و کشتارهای وحشتناک و بیرحمانه خاموش شد و سر انجام با ورود فاتح  و جلاد نامدار وسركوبگر خراسان بزرگ، قتيبه ابن مسلم باهلى سردار خونريز و مقتدرو مومن، و اعزام كاروانهائى از اعراب مهاجر و ايجاد كلنى هاى عرب براى كنترل منطقه، شهر مرو در زیر برق شمشیر و نیزه سيماى اسلامى به خود گرفت. در باره وحشیگریهای قتيبه، بيرونى  در آثار الباقيه صفحه 57  نوشته است:
 اوهر كس را كه خط خوارزمي مي دانست از دم شمشير گذرانيد و آنانكه از اخبار خوارزميان آگاه بودند و اين اخبار و اطلاعات را ميان خود تدريس مي كردند ايشان را  نيز به دسته ي پيشين ملحق ساخت بدين سبب اخبار خوارزم طوري پوشيده ماند كه پس از اسلام نمي شود آنها را دانست .قتيبه بن مسلم باهلي نويسندگان و هیربدان خوارزم را از دم شمشير گذرانيد و آنچه از كتاب و دفتر داشتند همه را طعمه آتش كرد و از آن وقت خوارزميان امي و بيسواد ماندند و تنها اعتماد ايشان در نيازمنديهاي تاريخ  به نيروي حافظه است و چون زمان طولاني شد مورد اختلاف خود را فراموش كردند و آنچه را همگي برآن بودند در خاطر ها بماند .
مرو پایگاه شورش و جنبش بزرگ سیاه جامگان
 مرو درپايان دوران امويان بار ديگر بپا خاست و تبديل به پايگاه جنبش  بزرگ سياه جامگان به فرماندهى ابومسلم خراسانى گرديد. بعدها ابو مسلم در رونق و آبادى مرو كوشش فراوان كرد ومسجد جامع و بازار و دارالاماره اى در مرو بنا كرد. دار الاماره ابومسلم داراى قبه اى به اضلاع 55 در 55  متر و ايوانى به طول 160 و عرض 130 متر بود كه در سالهاى اقامت امام رضا در مرو بر جاىبود.
 مرو كه در سال 200 هجرى شهرى بسیار  آباد و پر رونق و جمعیت بود امروزه رونقى چون گذشته ها ندارد ولى بعيد به نظر مى رسد كه در فاصله سالهاى 200 تا 204 هجرى امام رضا به عنوان وليعهد و داماد خليفه، در چنين جائى كه امروز ويرانه آن به نام او معروف است زندگى كرده باشد.اينجا شايد بخشى از سرا يا كاخى بوده است كه بعدها در حوادث مختلف و بخصوص حمله  ويرانگرمغولان از پايه و بنا ويران شده است. مرو تا حمله مغول بسيار آباد بود ودر دوران مغولان سه بار مورد هجوم قرار گرفت و از بنا و بنيان ويران گرديد. در حمله نخست بر پايه اسناد تاريخى يك ميليون و سيصد هزار تن از مردم شهر كشتار شدند و در حملات بعدى سدها ويران شده و شهر سراسر به آتش كشيده شد و از بين رفت و لاجرم آنچه كه از پايتخت مامون در خراسان بر جاى بود در امواج ويرانى و شعله هاى آتش نابود شد.
زمان را نمى توان به عقب برگرداند و شهر مرو و حوادث آن را باز نگريست با اين همه مى توان بر پايه اسناد و اشارات تا اندازه اى دانست كه روزگار امام رضا در مرو چگونه مى گذشته است.
قبل از اين اشاره شد كه در بيست و پنجسال گذشته و پس از بر پائى جمهورى اسلامى و تبليغات مداوم براى اسلامى جنگجو و انقلابى! و پرخاشگر همه چيز و از جمله تاريخ اسلام و زندگى امامان شيعه دچار تغييرات پايه اى شده است و شما براحتى در هر ماخذ و هر سايت اينترنتى مى توانيد به حقايقى! از قبيل اين كه امام رضا نيز به سنت پدران و اجدادش در شهر مرو مشغول سازماندهى يك جنبش انقلابى شيعى، وتلاش براى سرنگونى حكومت مامون، و برپائى يك حكومت عدل اسلامى بوده دسترسى داشته باشيد، اما اينها واقعى نيست و تاريخ گذشته  عليرغم اين تلاشهاى درخشان مخترعان تاريخ قابل تغيير نيست.  اما براستی امام رضا در مرو چه فعالیتهائی داشته است؟.

تلاشهاى فرهنگى امام رضا در مرو
 بر اساس اسناد باقيمانده بخش قابل توجهى از اوقات امام رضا در مرو، صرف بحث و فحصهاى دينى و كلامى با دانشمندان و عالمان ساير مذاهب مى شد. بسيارى از مولفان تلاش كرده اند اين بحث و فحصها را مقابله امام رضا در برابر كوششهاى مامون براى ريشه كن كردن اسلام و تشيع به مدد فلسفه و كلام و باصطلاح علوم غربى(يونانى)و ضد اسلامى بدانند. اما واقعيت اين نيست. اگر به طور رمانتيك مسلمان بودن را مترادف عدالتخواه بودن ندانيم، مامون مثل تمام خلفا و پادشاهان مسلمان اگر چه از خونريزى بر سر مساله قدرت ابائى نداشت اما فرد نامسلمانى نبود. او اعتقادات مذهبى داشت و نيز گرايش فراوانى به دانش و فلسفه و كلام و مباحثات عالمان از خود نشان مى داد و از وجود وليعهد فاضل و صاحب دانش خود در جلسات بحث و مناظره استفاده مى كرد.
براى اين كه حوادث را روشن تر ببينيم بايد اندكى بيشتر در باره عصر عباسيان و بخصوص دوران هارون و مامون و شخصيت مامون بدانيم تا مجموعه تلاشهاى فرهنگى و كلامى امام رضا در مرو در روشنى قرار گيرد.
 
شخصيت خاص ما مون و هارون و منبری کردن آنها توسط ملایان
.مامون که بود؟ قرار گرفتن مامون در کنار امام رضا و اتهام قتل امام رضا به دست مامون او را با کوششهای فراوان ملایان از یک خلیفه مستبد که در تاریخ نمونه هایشان کم نیست به یک موجود دوزخی تبدیل کرده است  مامون مطمئنا بیرحمتر از آقا محمد خان قاجار با جنایات هولناکش در کرمان و گرجستان، و نادرشاه سردار شجاع و شاه خونریز نبود.
نادر شاه که در زمان او ایران دوباره به مرزهای طبیعی گذشته پر شکوهش رسید، درشش ساله آخرسلطنت دست خودرابه جناياتي آلودكه به قول باستاني پاريزي گويي سزاوارآن است كه مجسمه اورابراي خدمات اوليه اش ابتداازطلابسازندو سپس آن راآتش بزنند .اقدامات نادربالشكركشيهاي بي حاصل وبي سودومخارج گردان وكمرشكن نظام وقتل وغارتهاوازكله منارساختنها،براي مردم غارت شده ايران بلايي عظيم بود،وي هنگام لشكركشي به هندوستان آنچنان قتل عامي دردهلي به راه انداخت كه نظام الملك نايب السلطنه "دكن "نزداوآمدوگفت:
دگر نمانده كسي تابه تيغنازكشي
مگركه زنده كني مرده راوبازكشي
يكي از مورخان درباره قتل عام دهلي مي نويسد .
"سپاهيان ايران ازبازارصرافان تاعيدگاه قديم شروع به كشتارنمودندوسلحشوران ايراني !!به خانه هاودكانهاحمله بردند وساكنين آنهاراازدم تيغ گذرانيدندوآنچه قيمتي بودتاراج نمودندوبازار صرافان وجواهريان راسته بازارودكاكين تجاروارباب ثروت راچپاول كردندو ساختمانهاي بيشماري رايامنهدم وياطعمه حريق ساختند .
نادر شاه در جنگ کرنال در هند
مامون بیرحم تر ازشاه اسماعیل و شاه عباس که حتی فرزندان خود را بی نصیب نگذاشت نبود.در باره شاه اسماعیل صفوی بنیادگذار شیعه رسمی و عامل تغییر دین در ایران از سنی به شیعه در منجمله کتاب روضه الصفویه،  اثر میرزا حسن بیگ جنابذی میتوان نمونه هائی از جنایات او را دید.
منجمله این شخصیت واقعا تاریخسازو مورد علاقه ملایان که ایران پراکنده را یکپارچه نمود و از این زاویه نقشی مثبت داشت پس از فتح تبریز دستور داد همه ی مردم شهر “مذهب باطل و منسوخ” خود را کنار گذاشته و به تشیع بگروند و در مقابل یکی از بزرگان که نصیحت کرده بود که به مردم برای اعتقادشان فشار نیاورد , وگرنه ممکن است که با شورش مواجه شود پاسخ داد : ” مرا به این کار واداشته اند. خدای عالم و همۀ ائمۀ معصومین همراه من اند. من از هیچکس باک ندارم. به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر میکشم و یک تن را زنده نمیگذارم ”
بر اساس متون قدیمی در تبریز ۲۰ هزار مرد را کشتند و مساجد اهل سنت را یا تخریب و یا تبدیل به طویله شان کردند . در کتاب "سفرنامۀ ونیزیان" که مشتمل بر مشاهدات ِچند بازرگان ِایتالیائی (اهل "روم") از اوضاع ِایران در اوایل ِعصر صفوی است، از تجاوز ِجنسی ،به چندین اسیر و زندانی ِ بیگناه  حکایت دارد.
عین ِ مضمون ِ نوشته "تاجر ونیزی" را[از صفحه ی429 این کتاب به بعد] میخوانیم :
«....هنگامی که "اسماعیل صفوی"، برای دومین بار به "تبریز" آمد، کاری بس ننگین از او سر زد. زیرا او فرمان داد تا ده نفر از بچه های ِ مردان ِمحترم ِ تبریز[که با او مخالفت کرده بودند] را به کاخ ِ "هشت بهشت" [=محل استقرار ِاو] بردند و با ایشان ، عمل شنیع انجام داد و سپس آنان را به همین منظور[یعنی انجام مجدد و مجدد ِهمان عمل] به اُمرای ِخود سپرد...وی پس از آن نیز، در مرتبه ای دیگر باز فرمان داد تا دوازده تن از زیباترین جوانان ِشهر ِتبریز را ، به همان منظور نزد خودِ او و امرایش بردند....»نوشته شده برای نمایش پیروزی و تسلط به تبریز ۱۲ نفر جوان زیبا روی تبریزی را انتخاب کرده و به دربار بردند و شاه به همه شان تجاوز کرد . شکم زنان باردار دریده می شد و جنین شان به جرم کافر بودن کشته می شد .
در اردبیل هرکس را که به تغییر مذهبش راضی نمی شد به همراه همه ی اعضای خانواده در درون خانه اش به آتش می کشیدند و در طبس و چند شهر دیگر به همین روال قتل عام کردند تا همه ناچار باشند به تغییر مذهب تظاهر کنند .
یکی از بنام ترین شکنجه ها در دوران شاه اسماعیل زنده زنده خورده شدن افراد بود که گویا ترتیب مشخصی هم داشته , نخست گوشها با دندان کنده می شدند و سپس بینی و پس از آن بازوها و رانها و این عمل کلا بدون دخالت ابزار و فقط به کمک پنجه و دندان انجام می شد .
تفاوت شاهان دیکتاتور و خوشنام! با مامون این است که آنها  با امام رضا همزمان نبوده اند وتوسط ملایان منبری نشده اند ، اما فارغ از روضه خوانیهای تاریخسوزملایان، عصر عباسيان بخصوص دوران هارون الرشيد و مامون دوران رونق فلسفه و كلام و ترجمه كتابهاى مختلف دانشمندان ساير ملل و بسیاری چیزهای دیگر بود بود.
تاریخنویسی آخوندی و یک امپراطوری را حول یک تن بررسی کردن
به اسناد مذهبی نوشته شده به دست ملایان و فقیهان که مراجعه بکنیم عصر هارون الرشید و مامون در پایه و اساس پیرامون حبس و قتل موسی ابن جعفر و امام رضا می چرخد و تفسیر میشود. انگار جز این چند شخصیت و فضای ساخته شده پیرامون آنها چیزی وجود ندارد و تا ابد باید بر این متمرکز شد که هارون باعث قتل موسی ابن جعفر شد و مامون به امام رضا انگور زهر آلود داد.در دیکتاتوری و استبداد و خشونت هارون و مامون برای حفظ نظام و قدرت بحثی نیست. بسیاری در دوران آنها به زندان رفتند و یا کشته شدند ولی آیا عصر هارون و مامون همین بود.

دوران هارون الرشید آغازعصر طلائی تمدن اسلامی 
دوره طلایی اسلام یا عصر شکوفایی و ترقی اسلامی، بین میانه قرن هشتم میلادی یعنی دوران عباسیان و عصر هارون الرشید تا میانه قرن سیزدهم میلادی) تعریف می‌شود.  مختصری از این دوران را حتی بمدد ویکیپدیا می توانیم باز خوانیم.
آغاز نوشته ویکیپدیا

نقشه مرزهای جهان اسلام و گسترش آن در سه دوره     پیامبر اسلام ۶۲۲-۶۳۲      خلفای راشدین ۶۳۲-۶۶۱      بنی امیه ۶۶۱-۷۵۰
دوره طلایی اسلام یا عصر شکوفایی و ترقی اسلامی، بنا بر آثار برجای مانده و نوشته‌های کهن، قرن چهارم و پنجم هجری (بین میانه قرن هشتم میلادی تا میانه قرن سیزدهم میلادی) تعریف می‌شود.[۱][۲] هنرمندان، صنعت گران، فیلسوفان، دانش پژوهان، شاعران، جغرافی دانان، مهندسان، نویسندگان، شیمی‌دانان، فیزیک‌دانان، پزشکان، بازرگانان و دیگر دانشمندان جهان اسلام، نقش به سزایی در رشد، پیشرفت و تکامل دانش‌ها و فنونی از قبیل کشاورزی، هنر، اقتصاد، صنعت، حقوق، ادبیات، دریانوردی، فلسفه، شیمی، فیزیک، جامعه شناسی، پزشکی و غیره ایفا کردند.[۳]



سخن ترنز درباره تاثیر گذاری تمدن اسلامی

[۴] هووارد آر ترنر در این باره می‌گوید:[۴]
هنرمندان، دانشمندان، پادشاهان و رعایای مسلمان دست به دست هم، فرهنگ و تمدن بی همتایی را به وجود آورده‌اند، که تمام جوامع و انسان‌های دیگر کشورها، به شکلی مستقیم و غیر مستقیم، تحت تأثیر آن قرار گرفته‌اند.

دیدگاه ذبیح الله صفا

ذبیح الله صفا می نویسد «تمدن اسلامی به درجه ای از عظمت و در مرتبتی از کمال و پهناوری است که آگهی از همه ابواب و احاطه بر همه انحاء آن به واقع دشوار است و اگر کسی یافته شود که درصدد این ادعا برآید باید به قلت اطلاع و گستاخی وی حکم کرد. مهمترین عنصر از عناصر این تمدن، علوم شرعی و عقلی و ادبی آن است که به زبان های عربی و فارسی تالیف و تدوین شده است»[۵]

دیدگاه سیدحسن تقی زاده

حسن تقی زاده درباره تمدن اسلامی می نویسد: «بعد از تمدن یونانی تا ظهور تمدن جدید اروپایی در چند قرن اخیر، بزرگترین و عالیترین و پرمایه ترین تمدن های عالم، تمدن اسلامی بین قرن دوم تا هفتم(هجری) بود که رونق علوم و فنون عقلی در آن....به بالاترین درجۀ کمال رسید و...اساس تمدن اروپایی هم تا آنجا که به علوم و فنون است به وسیلۀ ترجمۀ کتب علمی عربی از قرن یازدهم و دوازدهم مسیحی...پیدا شده»[۶]

دیدگاه مرتضی مطهری

مرتضی مطهری می نویسد: «پس از ظهور اسلام و تشكيل حكومت‏ اسلامی و گرد آمدن ملل گوناگون در زير يك پرچم به نام پرچم اسلام تمدنی‏ عظيم و شكوهمند و بسيار كم نظير به وجود آمد كه جامعه شناسی و تاريخ آن‏ را به نام تمدن اسلامی می‏شناسد.»[۷]

شالوده و دگرگونی‌های آغازین

در خلال پیروزی‌های مسلمانان در آغاز قرن هقتم و نهم میلادی، سپاه اسلام، امپراطوری یا خلافت اسلام را که یکی از بزرگترین امپراطوری‌های تاریخ به شمار می‌رود، تأسیس کرد و آن را به تدریج گسترش داد. در قرن هشتم میلادی یعنی اوج حکومت خلفای عباسی، مرکز امپراطوری اسلامی از دمشق به شهر تازه تأسیس بغداد منتقل شد. دانشگاه‌های بغداد آغازگر دوره طلایی اسلام می‌باشند. خلفای عباسی تحت تأثیر احکام قرآن و احادیث و گفتاوردهای اسلامی بودند. در طول این دوره طلایی، جهان اسلام تبدیل به قطب دانش، پژوهش و روشنفکری گردید و علوم و فنونی نظیر زراعت، هنر، اقتصاد، موسیقی، معماری، صنعت، حقوق، تاریخ، جامعه شناسی، زیست شناسی، ریاضیات، ادبیات، دریانوردی، فلسفه، شیمی، فیزیک، پزشکی، نجوم، علوم دینی، اخلاق، منطق و غیره گسترش داده شد. شهر بغداد در دوره هارون الرشید خلیفه عباسی، به اوج پیشرفت و شکوفایی خود رسد.
هارون الرشید علاوه بر دعوت از دانشمندان و محققین، به گردآوری و برگردان کتاب‌های خطی از زبان سریانی، یونانی و پهلوی به عربی فرمان داد. پس از هارون، پسرش مامون، بیت‌الحکمه (خانهٔ دانش) بغداد را بنیان نهاد و دستور ساخت رصدخانه‌ای را صادر کرد. این اقدامات باعث مهاجرت دانشمندان از جای‌جای جهان به سوی بغداد و رونق آموزش و پژوهش شد. این اقدام به جنبش و نهضت ترجمه نیز مشهور است. بسیاری از آثار عهد عتیق و روزگار باستان که به دست فراموشی سپرده شده بودند، به زبان عربی و بعدها به زبان‌های فارسی، سندی، عبری، ترکی و لاتین ترجمه شدند. علوم گوناگون و عهد باستان میانرودان (بین النهرین)، روم، یونان، چین، هند، ایران زمین، مصر، شمال آفریقاو تمدن بیزانس در آمیخته شدند. در دوران خلافت امویان در آندولوس و حکمرانی فاطمیان در مصر، شهرهای کوردبا و قاهره به عنوان مراکز علمی و دانشگاهی در حوزه‌های متعدد فعالیت پژوهشی داشتند.[۸] برنارد لوئیس درباره این مراکز علمی و دانشجویان آنها می‌گوید:[۹]
در دوران طلایی اسلام، خلیفه به عنوان شخص اول روشن بین و متمدن، برای نخستین بار، دانشجویان و محققین مختلف را از سرتاسر دنیا مثل چین، هند، خاورمیانه، شمال آفریقا، اروپا و آسیای میانه گرد هم جمع نمود.
یکی از بزرگ ترین ابداعات در این دوره مهم کاغذ بود. کالایی که رمز و راز تولید آن سال‌ها در نزد چینی‌ها پنهان مانده بود. فوت و فن صنعت کاغذ سازی را اسیران جنگ تالاس (۷۵۱ میلادی) به مسلمانان آموختند که بعداً این صنعت به سمرقند و بغداد روانه شد. اعراب با گسترش شیوه‌های چینی و استفاده از پوست درخت توت این صنعت را کامل کردند. مسلمانان با استفاده از نشاسته و آهار کتاب‌ها را صحافی می‌کردند. حدود سال ۹۰۰ میلادی، صدها مغازه کتاب فروشی که کتاب‌هایی با نسخ خطی می‌فروختند در بغداد وجود داشت. همچنین کتابخانه‌های عمومی، شامل کتب متنوعی در زمینه‌های گوناگون بودند. در قرن سیزدهم میلادی، حرفه کاغذ سازی از ممالک مسلمان به فز و از آنجا به آندولوس و اروپا گسترش پیدا کرد.[۱۰]
دانش نقشه برداری و مکان نگاری، کمک بسیاری در توسعه و پیشرفت مسلمانان ایفا کرد. حتی پیش از ظهور اسلام، شهر مکه به عنوان مرکز بازرگانی دنیای عرب محسوب می‌شد. رسم و سنت زیارت کعبه، این شهر را به مرکز تبادل افکار و کالا تبدیل کرده بود. بازرگانان مسلمان تأثیر شگرفی بر تجارت و شاه راه‌های بازرگانی عربی آفریقایی و عربی آسیایی گذاشتند. بر عکس مسیحیان، هندیان و چینیان که جوامع شان بر مزرعه داری خانوادگی و کشاورزی اجدادی پایه ریزی شده بود، در جهان اسلام، تاجران مسلمان با تجارت و بازاریابی در دوران طلایی اسلام، نقش اساسی را در تشکیل، رشد و گسترش مدنیت و تمدن اسلامی، بازی کردند. بازرگانان با آوردن کالا و انجام تجارت صادقانه، اعتماد چینی‌ها، هندی‌ها، مردم غرب آفریقا و جنوب شرق آسیا را به خود جلب کردند و در عوض ابداعات و اختراعات آنها را به سرزمین‌های اسلامی به ارمغان آوردند. تجار مسلمان با سرمایه گذاری در صنعت نساجی و کشاورزی گام‌های نخستین را در ایجاد دوران طلایی اسلام برداشتند. جدا از بازرگانان مسلمان، مبلغان مذهبی اسلام نیز نقش عمده‌ای را در ارسال پیام اسلام به نقاط متفاوت جهان بازی کردند. عمده ترین این سرزمین‌ها، میان رودان باستان (بین النهرین)، ایران زمین، آسیای مرکزی و شمال آفریقا بودند. همچنین عارفین و سالکان مذهبی نفوذ قابل توجه‌ای در قسمت‌های متعددی از شرق آفریقا، آناتولی باستانی (ترکیه)، جنوب آسیا، جنوب شرق آسیا و شرق آسیا داشتند.[۱۱][۱۲]

اصول و مبنا

تعداد زیادی از اندیشمندان مسلمان علاوه بر اصول ارزشی دین خود، عقاید و دانش اخلاق متفکرین گذشته را که بر پایه اصول بشر دوستانه عقلانی و مباحثات علمی مستدل بنا شده بود، پی گیری کرده و آنها را مبنای پژوهش‌های خودشان قرار دادند. آثار زیادی از نوشته جات و کتاب‌های اسلامی از قرون میانه اسلامی (دوره طلایی اسلام) بر جای مانده‌است که به موضاعاتی نظیر شعر، عشق، تاریخ، فلسفه، ادبیات، خداشناسی و غیره پرداخته‌اند. مروری بر این آثار، آزادی اندیشه‌های متفاوت را در آن عصر بازگو می‌کند.[۱۳][۱۴] وجود آزادی دینی، اگرچه که هنوز جوامع جهان اسلام در کنترل ارزش‌های اسلامی بودند، کمک بزرگی در توسعه ارتباطات ادیان و اختلاط فرهنگ و خرد مسیحی، یهودی و اسلام کرد و این آغازگر یک دوره جدید فلسفی و فکری در سده‌های میانی یعنی قرن هشتم تا سیزدهم میلادی بود.[۸] دلیل دیگری که باعث رشد جهان اسلام در این برهه زمانی شد، آزادی بیان و سخنوری بود.[۱۵]
نخستین رساله‌ها و دانش نویسه‌ها، در مورد علم محیط زیست و دانشمندان علوم محیط زیست، که مخصوصاً در رابطه با آلودگی زیست محیطی مطرح شد، توسط ابویوسف کندی، محمد زکریای رازی، ابن الجزار القیروانی، بنی تمیم، ابوسهل مسیحی جرجانی، ابن سینا، علی بن رضوان، عبداللطیف البغدادی و ابن النفیس‎ به رشته تحریر در آمد. مقالات آنها همچنین موضاعات مختلفی را از قبیل آلودگی هوا، آلودگی آب، آلودگی خاک و سوء مدیریت شهری تشریح کرده بود.[۱۶] شهرهای کوردوبا و آندولوس که جزء ممالک اسلامی محسوب می‌شدند، دارای سطل‌های زباله بودند.[۱۷]

مؤسسات آموزشی و نهادها

تعدادی از مراکز علمی و آموزشی که سابقاً در دنیای قدیم گمنام بودند، خاستگاه شان از سال‌های نخستین عصر طلایی اسلام نشأت می‌گیرد. بارزترین مثالی که در این زمینه می‌توان گفت، بیمارستان‌های عمومی است که به جای معابد شفاء و معابد خواب و استراحت، تأسیس گردید.[۱۸] هچنین بیمارستان‌های مربوط به بیماری‌های روانی نیز در آن دوره ساخته شد.[۱۹] از دیگر مراکز علمی پژوهشی که در دوران طلایی اسلام بنیان نهاده شد، کتابخانه‌های عمومی (با قابلیت امانت دهی کتاب)، دانشگاه‌ها (با اعطاء درجه‌های علمی به دانشجویان) و رصدخانه‌های نجوم به عنوان مراکز پژوهشی را می‌توان نام برد.[۱۸] تفاوت آشکاری که رصدخانه‌های عصر شکوفایی اسلام با رصد خانه‌های کهن داشتند، غیر خصوصی بودن این گونه مراکز بود.[۲۰] در دوران طلایی اسلام حدود قرن نهم میلادی، نخستین دانشگاه‌هایی که به دانشجویان خود مدرک تحصیلی پزشکی اعطاء می‌کردند تحت عنوان بیمارستان بر پا شدند. این مراکز دو منظوره بوده و حالت دانشگاه-بیمارستان داشتند.[۲۱] کتاب گینس که رکوردهای دنیا در آن ثبت می‌شود، دانشگاه قرویین (تأسیس ۸۵۹ میلادی) واقع در شهر فز مراکش را به عنوان کهن ترین دانشگاهی که مدرک تحصیلی به دانشجویان خود اعطاء می‌کرد، معرفی نمود.[۲۲] دانشگاه الازهر که در سال ۹۷۵ میلادی در قاهره بنا شد، در رشته‌های گوناگون دانشگاهی، مدارک تحصیلی به دانشجویان خود اعطاء می‌کرد. این مدارک شامل مدارک تخصص تری و ارشد (کارشناسی ارشد امروزی) نیز می‌شد. دانشگاه الازهر به عنوان یک دانشگاه کامل در دنیا شناخته شده‌است. خاستگاه و اصل درجه و مدرک دکترا به مجوز و مدرکی با نام اجازه (به عربی: الإِجازَة) بر می‌گردد. دانش آموختگانی که این مدرک را اخذ می‌کردند اجازه داشتند در مدارس اسلامی به نشر آراء و افکار خود و همچنین تدریس علوم مربوطه به پردازند.[۲۳]
گفته شده‌است کتابخانه طرابلس در لبنان تا قبل از جنگ‌های صلیبی حدود ۳ میلیون کتاب داشته‌است. این کتابخانه در جریان جنگ‌های صلیبی ویران شد. در این میان آثار بسیار مهمی به زبان عربی درباره علوم ریاضیات وجود داشت که تعدادشان به طور قابل ملاحظه‌ای از مجموع کتاب‌های لاتین و یونانی قرون وسطی بیشتر بود. البته تعداد کمی از این کتاب‌ها در دانشگاه‌های عصر حاضر تدریس می‌شود.[۲۴] به عنوان مثال جمیل رجب کارشناس تاریخ علوم دانشگاه مک گیل در این زمینه می‌گوید: «کمتر از پنج درصد از کتاب‌های موجود قرون وسطی اسلامی در حال تدریس می‌باشند.»[۲۵] سهیم الحسنی پروفسور و مهندس مکانیک اماراتی دانشگاه منچستر در این باره می‌گوید: «تعداد پنجاه هزار نسخه خطی به جا مانده مورد بازبینی قرار گرفته‌اند و هنوز پنج میلیون نسخه در نوبت بازبینی قرار دارد.»[۲۶] در جریان جنگ‌های صلیبی یک صد هزار جلد از کتاب‌های دارالعلم غارت شده و یا به آتش کشیده می‌شود.[۲۷] نخستین بیمارستان مسلمانان در سال ۸۸ هجری قمری در زمان خلافت امویان تأسیس شد، طی این دوران بیش از ۶۰ بیمارستان در بغداد و ۳۳ بیمارستان در قاهره ساخته شد.[۲۸] در دوران طلایی اسلام مراکز حقوقی ویژه‌ای تأسیس شدند که به امور خیریه، وقف و امور حقوقی می‌پرداختند. همچنین مراکز حواله پول، حل اختلاف و دادخواهی نیز بنا شدند.[۲۹][۳۰][۳۱][۳۲]

دریاهای دانش و حکیمان چند علمی

از دیگر ویژگی‌های دوران طلایی اسلام، وجود دانشمندان، حکیمان و دانش پژوهانی است که در چندین دانش متفاوت سر رشته داشته و در آن سرآمد روزگار خویش بودند. این حکیمان هم در علوم مادی و فیزیکی و هم در علوم دینی و متافیزیکی، در شاخه‌های متعدد، دخیل بوده و پژوهش‌های ارزنده‌ای می‌کردند. مثالی که در این زمینه در دنیای غرب، در دوره رنسانس می توان نام برد، لئوناردو داوینچی می‌باشد.[۳۳][۳۴] در خلال دوران طلایی اسلام، تعداد حکیمان و پژوهشگرانی که در چند زمینه علمی فعالیت داشتند بسیار بیشتر از دانشمندانی بودند که تنها در یک رشته تخصصی تحقیق و مطالعه می‌کردند.[۳۳] از این میان می توان ابوریحان بیرونی، جاحظ، ابویوسف کندی، ابن سینا، شریف ادریسی، ابن باجه، ابن زهر، ابن طفیل، ابن رشد، جلال‌الدین سیوطی،[۳۵] جابر بن حیان،[۳۶] عباس ابن فرناس،[۳۷] ابن هیثم،[۳۸] ابن نفیس،[۳۹] ابن خلدون،[۴۰] محمد بن موسی خوارزمی، علی بن حسین مسعودی، مقدسی، بدیع‌الزمان جزری فخر رازی، محمد بن جریر طبری و خواجه نصیر طوسی[۳۳] را نام برد.

اقتصاد

دوران اکتشاف

امپراطوری اسلامی در طول دوران طلایی اسلام نقش بسیار کلیدی را در جهانی سازی بازی کرده‌است. بازرگانان و جهانگردان مسلمان، به وسیله اقتصاد، دانش و تجارت، کشورها و تمدنهای گوناگون و جدا افتاده را از سر تا سر دنیا به هم پیوند زدند.[۴۱] گستره شبکه جهانی تجارت مسلمانان از سواحل شرقی اقیانوس اطلس آغاز و پس از گذشتن از دریای مدیترانه و میان رودان (خاورمیانه) تا هند و چین ادامه داشت.[۴۲] این شبکه بازرگانی جهانی نقش مهم و کلیدی را در برقراری و حفظ امپراطوری‌های اسلامی ایفا کرد. تجارت مسلمین به عنوان یک قدرت اقتصادی پیشرو در طول قرون هفتم تا سیزدهم میلادی، ابزار بسیار مهم و عامل کلیدی شد تا به کمک آن امپراطوری‌های اسلامی عباسی، اموی و فاطمی بنا شده و به سهولت بیشتری به اهداف سیاسی و حکومتی خود برسند.[۴۱]
 

انقلاب و دگرگونی‌های کشاورزی

در دوران طلایی اسلام، دگرگونی‌های بزرگ کشاورزی تحت عنوان "انقلاب کشاورزی اعراب" رخ داد.[۴۳] بازرگانان مسلمان با گسترش و انتشار روش‌ها و تکنیک‌های صنعت کشاورزی و همچنین انتشار بذرهای گوناگون کشاورزی انقلابی را در نشر محصولات کشاورزی ایفا کردند. تجار مسلمان با خرید بذرهای سورقوم از سرزمین‌های آفریقایی، مرکبات از چین، نیشکر، پنبه و برنج از هند و با فروش و پخش آن در سرزمین‌های اسلامی که قبلا" این محصولات کشت نمی‌شد، محصولات زراعتی را در دیگر بلاد اسلام منتشر کردند.[۴۴] این تغییرات بزرگ کشاورزی، علاوه بر گسترش زراعت و محصولات کشاورزی، موجب گسترش و توسعه اقتصاد، پراکندگی و افزایش جمعیت، تغییر در پوشش‌های گیاهی،[۴۵] افزایش تولید و درآمد کشاورزی، رشد زندگی شهری، گسترش و قوت نیروی کارگری، توسعه آشپزی و تنوع غذایی، گسترش صنعت نساجی و پوشاک و بهبود و بالاتر رفتن سطح زندگی در جهان اسلام گردید.[۴۴] در قرن هشتم میلادی، در خلال انقلاب کشاورزی، صنعت تصفیه نی شکر و چغندرقند توسعه پیدا کرد و این دو محصول به صورت شکر تجاری در آمدند. اعراب صنعت تولید شکر را توسعه دادند و با گسترش مزارع نی شکر و چغندر قند، صنعت تولید شکر و محصولات تابعه آن را در جهان اسلام انتشار دادند.[۴۶] برای نخستین بار مسلمانان "کشاورزی تجاری" را مرسوم کردند و محصولات زراعی را علاوه بر احتیاجات خانوادگی، به منظور کالایی برای فروش، تولید کردند.[۴۷] کشاورزان چندین بار در سال و به صورت چهار فصل از مزارع محصولاتی نظیر اسفناج، بادمجان و غیره به دست می‌آوردند. در یمن گندم و در عراق برنج، دو بار در سال از یک مزرعه درو می‌شد.[۴۴] مسلمانان یک روش علمی را در کشاورزی توسعه دادند که این روش بر سه عامل اصلی و بنیادی بنا شده بود. نخستین عامل، سامانه پیچیده و تخصصی گردش سالانه کشت محصولات است، دومین عامل، روش کاملا" توسعه یافته آبیاری است و سومین عامل، ارائه تنوع زیادی از محصولات کشاورزی است. مسلمانان زراعت را با علم به اینکه چه محصولی را در چه فصلی، در چه زمینی و با چه میزان آبی آبیاری کنند، انجام می‌دادند. در دانشنامه‌ها، موارد بی شماری به تفصیل در رابطه با کشاورزی و گیاه شناسی ارائه شده‌است.
 

اقتصاد و بازار

نخستین شکل نظام سرمایه داری و بازار آزاد در زمان سلسله‌های اسلامی و دوران طلایی اسلام شکل گرفت.[۴۸] در خلال قرن هشتم تا دوازدهم میلادی، ممالک اسلامی جایی برای نخستین بازارهای تجاری، دادوستد و سرمایه داری در آمدند، که از آن به عنوان " سرمایه داری اسلامی" یاد می‌شود.[۴۹] در دوران طلایی اسلام یک اقتصاد پولی قدرتمند بر پایه چرخش پولی (دینار) حکم‌فرما بود. ممالک و قلمروهای مختلف اسلامی که قبلا خودمختار و مستقل بودند دارای یک سیستم یک‌پارچه اقتصادی و پولی با واحد پولی مشترک شدند.

رشد صنعتی

در دوران طلایی اسلام انرژی آبی، انرژی بادی و انرژی جزر و مدی، انواع انرژی‌های گوناگون جهت استفاده برای انواع آسیاب و کارخانه‌های متعدد بودند.[۵۰] در خلال سده یازدهم میلادی استفاده از آسیاب‌های آبی و بادی در جای جای سرزمین‌های اسلامی مثل شمال آفریقا، اندلس، آسیای مرکزی و میان‌رودان کاربرد فراوانی پیدا کرده بود.[۵۱] مهندسان مسلمان در این برهه زمانی موفق به اختراع توربین آبی و میل‌لنگ شدند. آنان از چرخ‌دنده‌ها در اقسام آسیاب و دستگاه‌های بالابرنده آب استفاده کردند. مهندسین دوران طلایی اسلام در استفاده از سدهای آبی به عنوان تامین‌کننده انرژی آبی پیشرو بودند و برای انواع آسیاب و دستگاه‌های بالابرنده آب، انرژی افزوده تولید کردند.[۵۲]»
 ماخذ و پاورقیها
  1. ۱۲۵۸ sack of Baghdad by Hulagu, the grand-son of Gengis-Khan. Matthew E. Falagas, Effie A. Zarkadoulia, George Samonis (۲۰۰۶). «Arab science in the golden age (۷۵۰–۱۲۵۸ C.E.) and today», The FASEB Journal ۲۰, pp. ۱۵۸۱–۱۵۸۶.
  2. Ahmad Y Hassan, Transfer Of Islamic Technology To The West, Part II: Transmission Of Islamic Engineering
  3. موسی نجفی. انقلاب فرامدرن و تمدن اسلامی(موج چهارم بیداری اسلامی). چاپ دوم. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۸. ۲۴۹. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۲۸۳۴-۱۳-۶.
  4. Howard R. Turner (۱۹۹۷), Science in Medieval Islam, p. ۲۷۰ (book cover, last page), University of Texas Press, ISBN ۰-۲۹۲-۷۸۱۴۹-۰
  5. تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ذبیح الله صفا، ص هـ، دانشگاه تهران، ۱۳۷۱
  6. اخذ تمدن خارجی، سید حسن تقی زاده، ص46، تهران، انتشارات فردوس، 1379
  7. خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، نشر صدرا، ص146
  8. Vartan Gregorian, «Islam: A Mosaic, Not a Monolith», Brookings Institution Press, ۲۰۰۳, pp. ۲۶–۳۸ ISBN ۰-۸۱۵۷-۳۲۸۳-X
  9. Bernard Lewis (۲۰۰۳), "From Race and Slavery in the Middle East: An Historical Enquiry", in Kevin Reilly, Stephen Kaufman, Angela Bodino, Racism: A Global Reader, M.E. Sharpe, pp. ۵۲–۸, ISBN ۰۷۶۵۶۱۰۶۰۴ Check |isbn= value (help)
  10. Arnold Pacey, «Technology in World Civilization: A Thousand-Year History», MIT Press, ۱۹۹۰, ISBN ۰-۲۶۲-۶۶۰۷۲-۵ pp. ۴۱–۴۲
  11. Bülent Þenay, Sufism, retrieved ۲۰۰۷-۰۶-۲۶
  12. Muslim History and the Spread of Islam from the 7th to the ۲۱st century, The Islam Project, retrieved ۲۰۰۷-۰۶-۲۶
  13. Lenn Evan Goodman (۲۰۰۳), Islamic Humanism, p. ۱۵۵, Oxford University Press, ISBN ۰-۱۹-۵۱۳۵۸۰-۶.
  14. Joel L. Kraemer (۱۹۹۲), Humanism in the Renaissance of Islam, Brill Publishers, ISBN ۹۰-۰۴-۰۷۲۵۹-۴.
  15. Ahmad, I. A. (June ۳, ۲۰۰۲), "The Rise and Fall of Islamic Science: The Calendar as a Case Study" (PDF), Faith and Reason: Convergence and Complementarity, Al Akhawayn University, retrieved ۲۰۰۸-۰۱-۳۱
  16. L. Gari (۲۰۰۲), «Arabic Treatises on Environmental Pollution up to the End of the Thirteenth Century», Environment and History ۸ (۴), pp. ۴۷۵–۴۸۸.
  17. S. P. Scott (۱۹۰۴), History of the Moorish Empire in Europe, 3 vols, J. B. Lippincott Company, Philadelphia and London.
    F. B. Artz (۱۹۸۰), The Mind of the Middle Ages, Third edition revised, University of Chicago Press, pp. ۱۴۸–۵۰.
    (cf. References, ۱۰۰۱ Inventions)
  18. Peter Barrett (۲۰۰۴), Science and Theology Since Copernicus: The Search for Understanding, p. ۱۸, Continuum International Publishing Group, ISBN ۰-۵۶۷-۰۸۹۶۹-X.
  19. Ibrahim B. Syed PhD, «Islamic Medicine: ۱۰۰۰ years ahead of its times», The Islamic Medical Association of North America|Journal of the Islamic Medical Association, ۲۰۰۲ (۲), pp. ۲–۹ [۷–۸].
  20. Micheau, Francoise, "The Scientific Institutions in the Medieval Near East", pp. ۹۹۲–۳, in Harv|Morelon|Rashed|۱۹۹۶|pp=۹۸۵–۱۰۰۷
  21. John Bagot Glubb (cf. Quotations on Islamic Civilization)
  22. The Guinness Book Of Records, Published ۱۹۹۸, ISBN ۰-۵۵۳-۵۷۸۹۵-۲, P.۲۴۲
  23. Makdisi, George (April–June ۱۹۸۹), "Scholasticism and Humanism in Classical Islam and the Christian West", Journal of the American Oriental Society (American Oriental Society) ۱۰۹ (۲): ۱۷۵–۱۸۲ ۱۷۵–۷۷, doi:۱۰٫۲۳۰۷/۶۰۴۴۲۳ Check |doi= value (help)
  24. N. M. Swerdlow (۱۹۹۳). «Montucla's Legacy: The History of the Exact Sciences», Journal of the History of Ideas ۵۴ (۲), pp. ۲۹۹–۳۲۸ [۳۲۰].
  25. Jamil Ragep (۲۰۰۸). «When did Islamic science die (and who cares)?», The British Society for the History of Science|Viewpoint (BJHS) ۸۵, pp. ۱–۴ [۲].
  26. Arwa Aburawa (December 14, 2009). "۱۰۰۱ Inventions by Muslims Awarded". IslamOnline. p. 2. Retrieved 2010-01-30.
  27. «جنگ‌های صلیبی». سایت آفتاب. بازبینی‌شده در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۰.
  28. «زکریای رازی؛ پیشتاز علم طبابت در عصر طلایی اسلام». سایت آفتاب. بازبینی‌شده در ۱۳ دسامبر.
  29. (Gaudiosi 1988)
  30. (Hudson 2003, p. 32)
  31. Badr, Gamal Moursi (Spring, 1978), "Islamic Law: Its Relation to Other Legal Systems", The American Journal of Comparative Law (American Society of Comparative Law) ۲۶ (2 – Proceedings of an International Conference on Comparative Law, Salt Lake City, Utah, February 24–25, 1977): ۱۸۷–۱۹۸ [۱۹۶–۸], doi:۱۰٫۲۳۰۷/۸۳۹۶۶۷ Check |doi= value (help)
  32. Ray Spier (2002), "The history of the peer-review process", Trends in Biotechnology 20 (8), pp. 357–358 [357].
  33. Karima Alavi, Tapestry of Travel, Center for Contemporary Arab Studies, Georgetown University.
  34. Howard R. Turner (1997), Science in Medieval Islam, p. 21, University of Texas Press, ISBN 0-292-78149-0
  35. Sardar, Ziauddin (۱۹۹۸), "Science in Islamic philosophy", Islamic Philosophy, [Routledge Encyclopedia of Philosophy], retrieved ۲۰۰۸-۰۲-۰۳ More than one of |author= and |last= specified (help);
  36. Bio-Bibliographies, [[United States National Library of Medicine].
  37. [Lynn Townsend White, Jr.] (Spring, 1961). "Eilmer of Malmesbury, an Eleventh Century Aviator: A Case Study of Technological Innovation, Its Context and Tradition", Technology and Culture 2 (2), pp. 97–111 [100–101].
  38. Sami Hamarneh (March 1972), "Review: Hakim Mohammed Said, Ibn al-Haitham", Isis 63 (1), pp. 118–119.
  39. Dr. Abu Shadi Al-Roubi, Ibnul-Nafees As a Philosopher, Encyclopedia of Islamic World.
  40. Marvin E. Gettleman and Stuart Schaar (2003), The Middle East and Islamic World Reader, p. 54, [Grove Press], ISBN 0-8021-3936-1.
  41. John M. Hobson (2004), The Eastern Origins of Western Civilisation, pp. 29–30, Cambridge University Press, ISBN 0-521-54724-5.
  42. Subhi Y. Labib (1969), "Capitalism in Medieval Islam", The Journal of Economic History 29 (1), pp. 79–96 [92–93].
  43. Thomas F. Glick (1977), "Noria Pots in Spain", Technology and Culture 18 (4), pp. 644–650.
  44. Andrew M. Watson (1974), "The Arab Agricultural Revolution and Its Diffusion, 700–1100", The Journal of Economic History 34 (1), pp. 8–35.
  45. Andrew M. Watson (1983), Agricultural Innovation in the Early Islamic World, Cambridge University Press, ISBN 0-521-24711-X.
  46. Ahmad Y Hassan, Transfer Of Islamic Technology To The West, Part II: Transmission Of Islamic Engineering
  47. Jairus Banaji (2007), "Islam, the Mediterranean and the rise of capitalism", Historical Materialism (journal)|Historical Materialism 15 (1), pp. 47–74, Brill Publishers.
  48. The Cambridge economic history of Europe, p. 437. Cambridge University Press, ISBN 0-521-08709-0.
  49. Subhi Y. Labib (1969), "Capitalism in Medieval Islam", The Journal of Economic History 29 (1), pp. 79–96 [81, 83, 85, 90, 93, 96].
  50. Ahmad Y Hassan (1976). Taqi al-Din and Arabic Mechanical Engineering, pp. 34–35. Institute for the History of Arabic Science, University of Aleppo.
  51. Adam Robert Lucas (2005), "Industrial Milling in the Ancient and Medieval Worlds: A Survey of the Evidence for an Industrial Revolution in Medieval Europe", Technology and Culture 46 (1), pp. 1–30 [10].
  52. Ahmad Y Hassan, Factors Behind the Decline of Islamic Science After the Sixteenth Century
 پایان ویکیپدیا
نظر جرجی زیدان ورشد دانش و فلسفه در دوران هارون و مامون
جرجى زيدان  مورخ مشهور مى نويسد:
هارون الرشيد (دوران حكومت 170ـ 193هجرى) موقعى به خلافت رسيد كه به واسطه آمد و شد دانشمندان و پزشكان هندى و ايرانى و سريانى به بغداد افكار مردم تا حدى پخته شده بود و توجه اذهان عمومى به علوم و كتب پيشينيان توسعه يافته بود. دانشمندان غير مسلمان كه زبان عربى آموخته بودند و با مسلمانان معاشرت داشتند آنان را به فراگرفتن علوم گذشته تشويق مى كردند ، ولى باز هم مسلمانان از توجه به علوم بيگانه جز علم پزشكى بيم داشتند زيرا فكر مى كردند كه جز طبّ ،علوم بيگانه ديگر مخالف اسلام است . با اينهمه  چون پزشكان نزد خلفا مقرب شدند و غالب آنان دوستدار منطق و فلسفه بودند و از آن علم بهره اى داشتند خواه ناخواه خلفا را به شنيدن مطالب منطقى و فلسفى مشغول مى داشتند.
 رفته رفته خلفا با فلسفه و منطق آشنا شدند و با آن خو گرفتند تا آنجا كه اگر كشورى يا شهرى را فتح مى كردند كتابهاى آنجا را آتش نمى زدند و نابود نمى ساختند بلكه دستور مى دادند كتابها را به بغداد بياورند و به زبان عربى ترجمه كنند، چنانكه هارون پس از فتح آنكارا و عموريه  و ساير شهرهاى روم كتابهاى بسيارى در آن بلاد به دست آورده و آن ها را به بغداد حمل كرد و طبيب خود, يوحنا بن ماسويه  را دستور داد آن كتابها را به عربى ترجمه كند، اما كتابهاى مزبور راجع به طب يونانى بود و چيزى از فلسفه در آن يافت نمى شد.
در زمان هارون كتاب اُقليدِس  براى مرتبه اول توسط حجاج بن مطر به عربى ترجمه شد و اين ترجمه را هارونيّه مى گويند و بار ديگر در زمان مامون آن كتاب به عربى ترجمه شد و اين دومى را مامونيّه  مى خوانند. يحيى بن خالد برمكى  در زمان هارون كتاب مِجَسْطى  را به عربى ترجمه كرد و عده اى آن كتاب را تفسير كردند و چون بخوبى از عهده برنيامدند هارون ابا حسان  و سلما مدير بيت الحكمة را به آن كار گماشت و آنان مجسطى را با دقت تصحيح و تفسير نمودند.
 به طور خاص در ميان خلفاى عباسى مامون  به فلسفه و كلام وبحث و فحص و مباحثات كلامى و فلسفى علاقه زيادى داشت.
بنا بر اشاره ابن نديم در الفهرست (چاپ قاهره المكتبةالتجاريةالكبرى ) ص 353، بعدها و بر پايه همين علائق نامه اى به پادشاه روم نوشت و از وى خواست مجموعه اى ازكتابهاى علمى و فلسفى را براى او بفرستد و به همين علت جمعى از دانشمندان مانند حجاج بن مطر و ابن بطريق  و سلما سرپرست بيت الحكمة (كتابخانه  بزرگ و مشهور بغداد) را مامور انجام اين كار نمود. آنان آنچه را  يافتند و پسنديدند جمع آورى كرده نزد مامون فرستادند و مامون دستور ترجمه آنها را داد.
 جرجى زيدان در تاريخ تمدن اسلام ( ترجمه على جواهر كلام تهران موسسهء امير كبير, 1336شمسى) جلدفحه216 اشاره مى كند كه:
مامون در ترجمه كتابهاى يونانى كوشش بسيار نمود و پول زيادى در اين راه صرف كرد, به طورى كه مى گويند گاه در مقابل وزن كتابها طلا مى داد  و به قدرى به ترجمه كتابها توجه داشت كه روى هر كتابى كه به نام او ترجمه مى شد علامتى مى گذارد و مردم را به خواندن و فرا گرفتن آن علوم تشويق مى كرد. او با حكما خلوت مى نمود و از معاشرت آنها اظهار خشنودى مى کرد
مامون معتزلى مشرب بود و بنا به رسم معتزله كه به نسبت ساير گروههاى مذهبى به نوعى آزاد انديش و اهل استدلال و منطق بودند، منطق و كلام و بحثهاى كلامى و فلسفى را دوست داشت و به همين خاطر به بر پائى جلسات بحث رغبت زيادى نشان مى داد. كليه آثار ارسطو به دستور مامون به عربى ترجمه شد و خود او نيز آثار ارسطو را مطالعه كرده وخود رابه قدرت منطق براى جدلهاى فلسفى و كلامى آراسته بود.
نظر دکتر ابراهیم حسن در باره  اوضاع فرهنگی ورونق علمی دوران هارون و مامون
 دكتر ابراهيم حسن در تاريخ سياسى اسلام (ترجمه ابوالقاسم پاينده چاپ چهارم  تهران انتشارات جاويدان 1360)  جلد دوم صفحات 296 ــ 299 در اين باره و پيشينه اين سنت اشارات جالبى دارد. او در اين باره مى گويد:
ترجمه كتابهاى بيگانه به زبان عربى در دوران امويان رواجى نداشت. خالد بن يزيد بن معاويه نخستين كسى بود كه طب و شيمى را به زبان عربى درآورد وى گروهى از يونانيان مقيم مصررا فرا خواند و خواست تا بسيارى از كتابهاى يونانى و مصرى را كه از شيمى عملى سخن داشت براى او به عربى برگردانند. وى كوشش مى كرد تا از راه شيمى طلاى مصنوعى به دست آورد. در دوران عبد الملک مروان  دفترهاى دولت را كه تا آن روز به فارسى و يونانى بود به زبان عربى برگرداندند و ديوان مصر را نيز كه به زبان مصرى و يونانى بود, به عربى ترجمه كردند. زمانى كه دولت عباسى روى كار آمد از آنجا كه اين دولت رو به پارسيان داشت عربان و پارسيان در پايتخت ايشان با هم اختلاط و آميزش يافتند و خلفا به دانستن علوم يونان و ايران رغبت نشان دادند. منصور فرمان داده بود تا چيزى از كتابهاى بيگانه را ترجمه كنند. حنين بن اسحاق  بعضى از كتابهاى سُقراط و جالينوس را براى وى به عربى برگرداند. ابن مُقَفَّع  كليله  را به عربى در آورد و نيز كتاب اُقليدس  را ترجمه كرد و بجز ابن مقفع  بسيارى ديگر از دانشمندان نيز در كار ترجمه متون به زبان فارسى شهرتى يافتند مانند خاندان نوبختيان و حسن بن سهل (وزير ماءمون ) و احمد بن يحيى بلاذرى (مولف فتوح البلدان) و عمرو بن فرخان .
 در دوران هارون ترجمه رواجى ديگر يافت. از بعضى از شهرهاى بزرگ روم كتابهايى به تصرف وى افتاد و او گفت كه از كتابهاى يونان هرچه به دست آمد ترجمه كنند. تشويقى نيز كه برمكيان از مترجمان مى كردند و ايشان را عطاهاى خوب مى دادند در رواج ترجمه موثر بود. خود مامون هم ترجمه مى كرد او مخصوصاً به ترجمه كتابهاى يونانى و ايرانى علاقه داشت و كسانى را به قُسطنطنيه فرستاد تا كتابهاى كمياب فلسفه و هندسه و موسيقى و طب را بياورند. ابن نديم  مىگويد:
 ميان مامون و پادشاه روم نامه هايى رد و بدل شد و از او خواست تا از علوم قديم كه در خزانه روم بود, كتابهايى بفرستد و او از پس امتناع پذيرفت ومامون گروهى را كه حجاج بن مطر وابن بطريق  و سلما سرپرست  دارالحكمة،از آن جمله بودند فرستاد تا از آن كتابها هرچه خواستند بر گرفتند و چون نزد مامون بردند دستور داد تا آنها را به عربى برگردانند و آنان نيز اين كار را كردند. قسطابن لوقا در كار ترجمه از يونانى و سريانى و كلدانى نظارت داشت و يحيى بن هارون مراقب ترجمه هاى فارسى بود. تشويق و تائيد مترجمان خاص مامون نبود كه مردم به دين ملوك مى رفتند و بسيارى از كتابها به همت توانگران به عربى ترجمه گرديد. از آن جمله محمد و احمد و حسن پيروان شاكر منجم بودند كه مال بسيارى براى فراهم كردن كتابهاى رياضيات دادند و در هندسه و موسيقى و نجوم آثار گرانبها داشتند هم آنها حنين بن اسحاق  را به ديار روم فرستادند تا كتابهاى كمياب بياورد.
در دوران مامون رياضيدانهاى بزرگ پديد آمدند كه محمد بن موسى خوارزمى از آن جمله بود. وى نخستين كسى بود كه درباره جبر مطالعات منظم كرد و آن را از علم حساب جدا كرد. رواج ترجمه يك نتيجه طبيعى داشت كه بسيارى از مسلمانان درباره ترجمه ها بحث و تحقيق كردند و بر آن حاشيه زدند و خطاها را به اصلاح آوردند كه از آن جمله يعقوب بن اسحاق كندى را بايد نام برد. وى در طب و فلسفه و حساب و منطق و هندسه و نجوم تبحر داشت و در تاليفات خود از روش ارسطو پيروى مى كرد و بسيارى از كتابهاى فلسفه را ترجمه كرد و مشكلات آن را توضيح داد. بجز او سه تن ديگر در اين مرحله شهرت داشتند: حنين بن اسحاق و ثابت بن قره حرانى و عمرو بن فرخان طبرى .
عباسيان همه علوم يونانى و پارسى را از فلسفه و طب و نجوم و رياضيات و موسيقى و منطق و هيئت و جغرافيا و تاريخ و حِكَم و سِيَر ترجمه كردند. ابن نديم  مى گويد:
 فرزندان شاكر منجم هر ماهه به گروه مترجمان كه حنين بن اسحاق و جيش بن حسن و ثابت بن قره از آن جمله بودند, قريب پانصد دينار مقررى مى دادند.
در دوران اموى كتابخانه اهميتى نداشت و چون به دوران عباسى كار ترجمه بالا گرفت و كاغذ سازى پيش رفت , ورّاقان پديد شدند كه كارشان نويسانيدن و خريد و فروش كتاب بود و مكانهاى وسيع داشتند كه دانشوران و اديبان در آنجا فراهم مى شدند. به دنبال اين نهضت , كتابخانه هاى بزرگ پديد آمد كه كتابهاى دينى و علمى در آن نگهدارى مى شد و بعدها همين كتابخانه ها معروفترين مراكز فرهنگى دنياى اسلام شد.باز میگردیم به دوران امام رضا و جلسات مرو

جلسات امام رضا در مرو چه بود ؟
جلسات گفتگو و مباحثه مرو در در بار مامون و در حضور او و بزرگان دربار به طور مرتب و از همان روزهاى اول ورود على ابن موسى تشكيل مى شد. در بسيارى از اين جلسات مامون خود آغازگر بود و معمولا در برترى ولايت على ابن ابيطالب نسبت به ساير خلفا به بحث مى نشست و آن را اثبات مى كرد. مامون دانشمندان فرق اسلامى ، مسيحيان، يهوديان، صابئين، بيد ينان و... را به جلسات خود فرا مى خواند تا با امام رضا به بحث بنشينند. در باره دلائل برپائى اين جلسات، بجز آنچه كه اشاره شد پاره اى از علما و فقهاى شيعه اعتقاد دارند كه:
1ـ مامون مى خواست در صورت شكست امام رضا در مباحثات، مقام او را پائين آورد.
2ـ مامون بر آن بود كه امام رضا را با غرقه كردن در مباحثات كلامى از دنياى سياست دور نگهدارد.
3ـ مامون تلاش مى كرد مردم را به اين مباحثات سرگرم كند.
4ــ مامون در اين جلسات دانش خود را به رخ ديگران مى كشيد و خودخواهى و غرور خود را ارضا مى كرد.
تامل در مورد اين نظرات را به خوانندگان واگذار مى كنم و همين قدر اشاره مى كنم كه اين نوع قضاوت بيشتر به درد منابر و جلسات روضه خوانى مى خورد تا بيان حقايق و ادراك واقعيات تاريخى. واقعيات مى گويند كه نه امام رضا علاقه اى به سفر به مرو و شريك شدن در قدرت خلافت داشت و نه مامون نيازى به اين كه سر مردم را با اين گونه كارها گرم كند.
مامون تا قبل از شورش بغداد و احساس خطر از جانب عباسيان و هوادارانشان، احساس مى كرد هر چه بر احترام و اقتدار وليعهد و دامادش امام رضا افزوده شود قدر و مرتبت خود او افزايش خواهد يافت و به همين دليل نيازى به توطئه،  براى تحقير و در هم شكستن امام رضا نبود بويژه اينكه خود همين علماى بزرگوار اشاره مى كنند كه امام رضا، چه به دليل دانش بيكران و چه به دليل سيراب شدن از سرچشمه دانشهاى غيبى، اساسا اهل شكست و كم آوردن نبود. به نظر مى رسد چيزى را كه اين عالمان كم هوشتر از مامون،  چند قرن بعد از مامون دريافته اند مامون با هوشيارى خاص خود بايد در همان روزگار خوب حس كرده باشد!!.
 اما از اينها بگذريم و با هم به تماشاى چند جلسه از جلسات مناظرات كلامى و فلسفى و علمى مرو برويم تا ببينيم كيفيت و كميت بحثهاى جنجال برانگيزى كه فقيهان و عالمان شيعه در كتابهاىشان از آن ياد كرده اند  در چه سطحى است و امام رضا چه میگوید و به دنبال چیست؟ .

 مناظرات مشهور هفتگانه به روايت شيخ صدوق
 جلسات مباحثه و مناظره على بن موسى بسيار است  ولى بنا بر تاكيد علماى شيعه، هفت مناظره  مهم تر و پر مغز تر از بقيه است كه آنها را شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا آورده و مجلسى نيز در جلد 49بحار الانوار از كتاب عيون نقل كرده و در كتاب مسند الامام الرضا جلد2 نيز از آنها ياد شده  است . اين مناظرات عبارتند از:
1ـ مناظره با جاثليق رئيس اسقفان مسيحى
2ـ مناظره با راس الجالوت از دانشمندان يهودى
3ـ مناظره با هربز(هيربد) اكبر، بزرگ زرتشتيان
4ـ مناظره با عمران صابی از بزرگان و دانشمندان مذهب صابئى (اين چهار مناظره در يك مجلس و با حضور مامون و جمعى از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت)
5ـ مناظره با سليمان مروزى مشهورترين عالم علم كلام در خراسان كه مستقلاً در يك مجلس با حضور مامون و اطرافيانش صورت گرفت
6ـ مناظره با على بن محمد بن جهم از مخالفان تشيع
7ـ مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره
پرداختن به مناظرات هفتگانه فرصت زيادى را مى طلبد و حتى پرداختن به متن تمام و كمال مناظره با علماى چهارگانه در طاقت اين ياداشتها نيست و ما نيز سوداى آن را نداريم كه با هم به مجلسى روضه خوانى ــ به شيوه كتبى ــ برويم . تنها براى اينكه از چند و چون و سطح اين مباحثات اطلاعى داشته باشيم به بخشى از مناظره با جاثليق مى پردازيم و مى گذريم. اين اندك خود گوياى بسيارى نكات و حقايق است.

مناظره امام رضا با جاثليق رئیس اسقفان مسیحی
در عيون اخبار الرضا در باره مناظره با جاثليق(جاثلیق به انگلیسی: Catholicos  عنوانی است که برای رهبر ارشد کلیسایی خاص بویژه در شاخه‌های مسیحیت شرقی بکار می‌رود.در فارسی به رهبر ارشد کلیسای ارامنه نیز گفته می‌شود. )چنين مى خوانيم :
 هنگامى كه على بن موسى الرضا ـ عليه السلام ـ وارد بر مامون شد او به فضل بن سهل  وزير مخصوصش دستور داد كه پيروان مكاتب مختلف را مانند جاثليق (عالم بزرگ مسيحى ) و راس الجالوت (پيشواى بزرگ يهوديان ) و نسطاس رومى (عالم بزرگ نصرانى ) و همچنين علماى ديگر علم كلام را دعوت كند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را. فضل بن سهل آنها را دعوت كرد هنگامى كه جمع شدند نزد مامون آمد و گفت :
 ـ همه حاضرند
مامون گفت :
 ــ همه آنها داخل شوند. پس از ورود به همه خوش آمد گفت  سپس افزود:
من شما را براى كار خيرى دعوت كرده ام  و دوست دارم با پسر عمويم كه اهل مدينه است و تازه بر من وارد شده  مناظره كنيد. فردا همگى نزد من آييد واحدى از شما غيبت نكند.
همه گفتند:
 چشم  ، همه سر بر فرمانيم ! و فردا صبح همگى نزد تو خواهيم آمد.
حسن بن سهل نوفلى  مى گويد:
 ما خدمت امام على بن موسى الرضا مشغول صحبت بوديم كه ناگاه ياسر خادم كه عهده دار كارهاى حضرت بود وارد شد و گفت:
 مامون به شما سلام مى رساند و مى گويد برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب اديان و علماى علم كلام از تمام فرق و مذاهب جمعند, اگر دوست داريد قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آييد و سخنان آنها را بشنويد و اگر دوست نداريد اصرار نمى كنم  و نيز اگر مايل باشيد ما به خدمت شما مى آييم و اين براى ما آسان است
امام ـ عليه السلام ـ در يك گفتار كوتاه و پرمعنا فرمود:
سلام مرا به او برسان و بگو مى دانم چه مى خواهى ؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد
نوفلى كه از ياران حضرت بود مى گويد: وقتى ياسر خادم از مجلس امام بيرون رفت  امام ـ عليه السلام ـ نگاهى به من كرد و فرمود:
 تو اهل عراق هستى و مردم عراق ظريف و باهوشند. در اين باره چه مى انديشى ؟ مامون چه نقشه اى در سر دارد كه اهل شرك و علماى مذاهب را گرد آورده است ؟
نوفلى مى گويدعرض كردم:
 او مى خواهد شما را به محك امتحان بزند و بداند پايه علمى شما تا چه حد است ؟ ولى كار خود را بر پايه سستى بنا نهاده , به خدا سوگند طرح بدى ريخته و بناى بدى نهاده است
امام ـ عليه السلام ـ فرمود:
 چه بنايى ساخته و چه نقشه اى طرح كرده ؟
نوفلى (كه گويا هنوز نسبت به مقام شامخ على امام معرفت كامل نداشت و از توطئه مامون گرفتار وحشت شده بود) عرض كرد:
 علماى علم كلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند, چرا كه عالم  واقعيتها را انكار نمى كند اما اينها اهل انكار و سفسطه اند اگر دليل بياورى كه خدا يكى است مى گويند اين دليل را قبول نداريم  و اگر بگويى محمد رسول الله است مى گويند رسالتش را اثبات كن خلاصه (آنها افرادى خطرناكند و...) در برابر انسان دست به مغالطه مى زنند و آن قدر سفطه مى كنند تا انسان دست از حرف خود بردارد فدايت شوم از اينها برحذر باش
امام ـ عليه السلام ـ تبسمى فرمود و گفت :
 اى نوفلى  تو مى ترسى دلائل مرا باطل كنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلى (كه از گفتهء خود پشيمان شده بود) گفت :
نه به خدا سوگند من هرگز برتو نمى ترسم . اميدوارم كه خداوند تو را بر همه آنها پيروز كند
امام فرمود:
اى نوفلى , دوست دارى بدانى كه مامون از كار خود پشيمان مى شود؟
عرض كردم:
 آرى
فرمود: هنگامى كه استدلالات مرا در برابر اهل تورات به توارتشان بشنود و در برابر اهل انجيل به انجيلشان  و در مقابل اهل زبور به زبورشان  و در مقابل صابئين به زبان عبريشان  و در برابر موءبدان به زبان فارسيشان  و در برابر اهل روم به زبان رومى  و در برابر پيروان مكتبهاى مختلف به زبان خودشان آرى هنگامى كه دليل هر گروهى را جدا گانه ابطال كردم به طورى كه مذهب خود را رها كنند و قول مرا بپذيرند آنگاه مامون مى داند مقامى را كه او در صدد آن است مستحق نيست ! آن وقت پشيمان خواهد شد و هيچ حركت و قوه اى جز به خداوند متعال عظيم نيست : <وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَةاِلا بِلله ِ الْعَلِىِّ الْعَظِيْم ِ>
نوفلى مى گويد:
 هنگامى كه صبح شد فضل بن سهل خدمت امام ـ عليه السلام ـ آمد و عرض كرد:
 فدايت شوم پسر عمويت (مامون ) در انتظار شماست و جمعيت نزد او حاضر شده اند, نظرتان در اين باره چيست ؟
امام فرمود:
 تو جلوتر برو, من هم ان شاء الله خواهم آمد,
سپس وضو گرفت و شربت سويقى نوشيد و به ما هم داد نوشيديم .سپس همراه حضرت بيرون آمديم تا وارد بر ماءمون شديم . مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر(  با جماعتى از بنى هاشم و آل ابى طالب و جمعى از فرماندهان لشگر نيز حضور داشتند. هنگامى كه امام ـ عليه السلام ـ وارد مجلس شد ماءمون برخاست , محمد بن جعفر و تمام بنى هاشم نيز برخاستند. امام ـ عليه السلام ـ همراه ماءمون نشست , اما آنها به احترام امام ـ عليه السلام ـ همچنان ايستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگى نشستند. مدتى ماءمون بگرمى مشغول سخن گفتن با امام ـ عليه السلام ـ بود, سپس رو به جاثليق كرد و گفت:
اى جاثليق ! اين پسر عموى من على بن موسى بن جعفر ـ عليه السلام ـ است , من دوست دارم با او سخن بگويى و مناظره كنى , اما طريق عدالت را در بحث رها مكن .
جاثليق گفت :
 اى اميرموءمنان ! من چگونه بحث و گفتگو كنم كه (با او قدر مشتركى ندارم ) او به كتابى استدلال مى كند كه من منكر آنم و به پيامبرى عقيده دارد كه من به او ايمان نياورده ام .
در اينجا امام ـ عليه السلام ـ شروع به سخن كرد و فرمود:
 اى نصرانى ! اگر به انجيل خودت براى تو استدلال كنم اقرار خواهى كرد؟
 جاثليق گفت :
آيا مى توانم گفتار انجيل را انكار كنم ؟ آرى به خدا سوگند اقرار خواهم كرد هر چند بر ضرر من باشد
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: هر چه مى خواهى بپرس و جوابش را بشنو
جاثليق :
 درباره نبوت عيسى و كتابش چه مى گويى ؟ آيا چيزى از اين دو را انكار مى كنى ؟
امام ـ عليه السلام ـ من به نبوت عيسى و كتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواريون به آن اقرار كرده اند, اعتراف مى كنم , و به نبوت (آن ) عيسى كه اقرار به نبوت محمد(ص ) و كتابش نكرده و امتش را به آن بشارت نداده كافرم
جاثليق:
آيا به قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمى كنى ؟
امام ـ عليه السلام
ـ آرى
جاثليق :
پس دو شاهد از غير اهل مذهب خود از كسانى كه نصارى شهادت آنان را مردود نمى شمارند بر نبوت محمد(ص ) اقامه كن و از ما نيز بخواه كه دو شاهد بر اين معنا از غير اهل مذهب خود بياوريم
امام ـ عليه السلام ـ
 هم اكنون انصاف را رعايت كردى اى نصرانى , آيا كسى را كه عادل بود و نزد مسيح , عيسى بن مريم مقدم بود مى پذيرى ؟
جاثليق :
 اين مرد عادل كيست , نامش را ببر
امام ـ عليه السلام ـ
 دربارهء ;يوحناى  ; ديلمى چه مى گويى ؟
جاثليق :
 به به ! محبوبترين فرد نزد مسيح را بيان كردى
امام ـ
 عليه السلام ـ تو را سوگند مى دهم آيا انجيل اين سخن را بيان مى كند كه يوحنا گفت : حضرت مسيح مرا از دين محمد عربى باخبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنين پيامبرى خواهد آمد, من نيز به حواريون بشارت دادم و آنها به او ايمان آوردند؟
جاثليق گفت :
 آرى ! اين سخن را يوحنا از مسيح نقل كرده و بشارت به نبوت مردى و نيز بشارت به اهل بيت و وصيش داده است , اما نگفته است اين در چه زمانى واقع مى شود و اين گروه را براى ما نام نبرده تا آنها را بشناسيم
امام ـ عليه السلام ـ
 اگر ما كسى را بياوريم كه انجيل را بخواند و آياتى از آن را كه نام محمد(ص ) و اهل بيتش و امتش در آنها است , تلاوت كند آيا ايمان به او مى آورى ؟
جاثليق :
بسيار خوب است
امام ـ عليه السلام ـ به نسطاس رومى فرمود:
 آيا سِفْرِ سوم انجيل را از حفظ دارى ؟
نسطاس گفت :
بلى , از حفظ دارم
سپس امام به راءس الجالوت (بزرگ يهوديان ) رو كرد و فرمود:
 آيا تو هم انجيل را مى خوانى ؟
گفت
 آرى به جان خودم سوگند.
 فرمود
 سِفْرِ سوم را بر گير, اگر در آن ذكرى از محمد و اهل بيتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده
سپس امام ـ عليه السلام ـ سِفْرِ سوم را قرائت كرد تا به نام پيامبر(ص ) رسيد, آنگاه متوقف شد و رو به جاثليق كرد و فرمود:
 اى نصرانى ! تو را به حق مسيح و مادرش آيا قبول دارى كه من از انجيل باخبرم ؟
جاثليق :
 آرى
سپس امام ـ عليه السلام ـ نام پيامبر(ص ) و اهل بيت و امتش را براى او تلاوت كرد, سپس افزود:
 اى نصرانى ! چه مى گويى , اين سخن عيسى بن مريم است ؟ اگر تكذيب كنى آنچه را كه انجيل در اين زمينه مى گويد, موسى و عيسى هر دو را تكذيب كرده اى و كافر شده اى
جاثليق :
من آنچه را كه وجود آن در انجيل براى من روشن شده است انكار نمى كنم و به آن اعتراف دارم
امام ـ عليه السلام ـ
 همگى شاهد باشيد او اقرار كرد,
 سپس فرمود:
اى جاثليق : هر سوءال مى خواهى بكن
جاثليق :
 از حواريان عيسى بن مريم خبر ده كه آنها چند نفر بودند و نيز خبر ده كه علماى انجيل چند نفر بودند؟
امام ـ عليه السلام ـ :
 از شخص آگاهى سوءال كردى , حواريون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علماى بزرگ نصارى سه نفر بودند: يوحناى اكبر در سرزمين باخ , يوحناى ديگرى در قرقيسا و يوحناى ديلمى در رجاز, و نام پيامبر و اهل بيت و امتش نزد او بود, و او بود كه به امت عيسى و بنى اسرائيل بشارت داد
سپس فرمود:
 اى نصرانى به خدا سوگند ما ايمان به آن عيسى داريم كه ايمان به محمد(ص ) داشت , ولى تنها ايرادى كه به پيامبر شما عيسى داريم اين بود كه او كم روزه مى گرفت و كم نماز مى خواند
جاثليق ناگهان متحير شد و گفت :
 به خدا سوگند علم خود را باطل كردى , و پايهء كار خويش را ضعيف نمودى , و من گمان مى كردم تو اعلم مسلمانان هستى
امام ـ عليه السلام ـ :
مگر چه شده ؟
جاثليق : به خاطر اينكه مى گويى عيسى ضعيف و كم روزه و كم نماز بود, در حالى عيسى حتى يك روز را افطار نكرد و هيچ شبى را (به طور كامل ) نخوابيد و صائم الدهر و قائم الليل بود
امام ـ عليه السلام ـ :
 براى چه كسى روزه مى گرفت و نماز مى خواند؟
جاثليق نتواتنست پاسخ گويد و ساكت شد  زيرا اگر اعتراف به عبوديت عيسى مى كرد با ادعاى الوهيت او سازگار نبود
امام ـ عليه السلام ـ :
 اى نصرانى , سوءال ديگرى از تو دارم
جاثليق , با تواضع , گفت :
اگر بدانم پاسخ مى گويم
امام ـ عليه السلام ـ :
 تو انكار مى كنى كه عيسى مردگان را به اذن خداوند متعال زنده مى كرد؟
جاثليق در بن بست قرار گرفت و بناچار گفت :
 انكار مى كنم , چرا كه آن كس كه مردگان را زنده كند و كور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيّت
امام ـ عليه السلام ـ
حضرت اليسع نيز همين كار را مى كرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده كرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا داد, اما امتش قائل به الوهيت او نشدند و كسى او را عبادت نكرد. حزقيل پيامبر نيز همان كار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده كرد
سپس رو به راءس الجالوت كرده فرمود:
 اى راءس الجالوت , آيا اينها را در تورات مى يابى كه بخت النصر اسيران بنى اسرائيل را در آن زمان كه حكومت با بيت المقدس مبارزه كرد به بابل آورد, خداوند حزقيل را به سوى آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده كرد؟ اين واقعيت در تورات مضبوط است , هيچ كس جز منكران حق از آن را انكار نمى كنند
راءس الجالوت :
 ما اين را شنيده ايم و مى دانيم
امام ـ عليه السلام ـ :
راست مى گويى , سپس افزود:
اى يهودى اين سِفْر از تورات را بگير,
 و آنگاه خود شروع به خواندن آياتى از تورات كرد, مرد يهودى تكانى خورد و در شگفت فرو رفت
سپس امام ـ عليه السلام ـ رو به نصرانى كرد و قسمتى از معجزات پيامبر اسلام (ص ) را دربارهء زنده شدن بعضى از مردگان به دست او و شفاى بعضى از بيماران غير قابل علاج را به بركت او برشمرد و فرمود:
 با اينهمه ما هرگز او را پروردگار خود نمى دانيم , اگر به خاطر اين گونه معجزات , عيسى را خداى خود بدانيد بايد  اليسع  ; و  ;حزقيل   را نيز معبود خويش بشماريد, زيرا آنها نيز مردگان را زنده كردند و نيز ابراهيم خليل پرندگانى را گرفت و سر بريد و آنها را بر كوههاى اطراف قرار داد, سپس آنها را فرا خواند و همگى زنده شدند, موسى بن عمران نيز چنين كارى را در مورد هفتاد نفر كه با او به كوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد, تو هرگز نمى توانى اين حقايق را انكار كنى , زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن از آن سخن گفته اند, پس بايد همه اينها را خداى خويش بدانيم
جاثليق پاسخى نداشت بدهد, تسليم شد و گفت :
 سخن , سخن تواست و معبودى جز خداوند يگانه نيست
سپس امام ـ عليه السلام ـ در باب كتاب اشعيا از او و راءس الجالوت سوءال كرد.
 او گفت : من از آن بخوبى آگاهم . فرمود: اين جمله را به خاطر داريد كه اشعيا گفت : من كسى را ديدم كه بر دراز گوشى سوار است و لباسهايى از نور در تن كرده (اشاره به حضرت مسيح ) و كسى را ديدم كه بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پيامبر اسلام (ص )   گفتند:
 آرى اشعيا چنين سخنى را گفته است
امام ـ عليه السلام ـ افزود:
 اى نصرانى , اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر دارى كه فرمود:
من به سوى پروردگار شما و پروردگار خودم مى روم و <بارقليطا> مى آيد و دربارهء من شهادت به حق مى دهد (آن گونه كه من دربارهء او شهادت داده ام ) و همه چيز را براى شما تفسير مى كند؟(54
جاثليق :
آنچه را از انجيل مى گويى ما به آن معترفيم
سپس امام ـ عليه السلام ـ سوءالات ديگرى دربارهء انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن به وسيلهء چهار نفر: مرقس , لوقا, يوحنا و متّى كه هركدام نشستند و انجيلى را نوشتند (انجيلهايى كه هم اكنون موجود و در دست مسيحيان است ), سخن گفت و تناقضهايى از كلام جاثليق گرفت
جاثليق بكلى درمانده شده بود, به گونه اى كه هيچ راه فرار نداشت . لذا هنگامى كه امام ـ عليه السلام ـ بار ديگر به او فرمود:
 اى جاثليق , هر چه مى خواهى سوءال كن , او از هر گونه سوءالى خود دارى كرد و گفت :
 اكنون شخص ديگرى غير از من سوءال كند, قسم به حق مسيح كه گمان نمى كردم در ميان مسلمانان كسى مثل تو  باشد.

درباره اين مناظره و شکل ومحتوای آن
در باره مناظرات امام رضا در مرو و در مجلس مامون بحثی نیست. میتواند اتفاق افتاده باشد. اما به این صورت که روایت شده و ضبط شده است ، سندها بطور روشن آخوندیزه شده و مجلس و محفل در شکل و محتوای صورت و سیرت آخوندی دارد یا اینکه میتوان در صورت صحت اسناد و اصالت آنها گفت که در این روزگار این بحث و فحصها کاملا حال و هوای دنیای ملایان را دارد. 
مورد خطاب قرار دادن حاضران با الفاظ ای   یهودی! ای نصرانی! و امثالهم خواننده را بیاد مناظرات ملایان و حالات توهین آمیزو پر تحکم آنان در خطاب قرار دادن  باورمندان مذاهب دیگر میاندازد. 
در محتوای اگر چه امام رضا تسلط خود را بر شناخت کتابهای مورد اعتقاد دیگران نشان میدهد ولی چه در این بحث و فحص و چه مجالس دیگرصحبتها، صحبتهائی    که اولا دیگر در روزگار ما معجزات فلان پیامبر بنی اسرائیل و مرده زنده کردن دیگری،و اینکه کسی با لباسی از نور بر الاغی سوار است و دیگری بر شتری و عیسی دائم روزه دار بود و حزقیال نبی فلان معجزه را کرد توجه کسی را جلب نمی کند. احترام قدیسان بجای خود و جوامع بشری گاه به خرافات خود نیز نیازمندند ولی در عصری که معجزه قرص آسپرین  و پنی سلین در شفا بخشیدن انسانها از مجموع معجزات قدیسان جهان بیشتر است وخرد ودانش مرزهائی را در نوردیده که منجمله بر این مرزها دیگر باورهای کهن شکوهی ندارند این بحثها نیز توجهی بر نمی انگیزند.باید تاکید کرد مقوله خدا بعنوان یک موضوع فلسفی و مباحث پیرامون آن بجای خود می تواند زمینه بحث باشد و هست ولی باید اذعان کرد هر چه ما انسانها در حضیض عجز و جهل و درماندگی و فقر مادی و فکری باشیم دیوارهای خرافه و جهل بلند تر خود را نشان میدهد و موجب میشود حتی در قرن بیست و یکم ما هنوز چشم به شتر فلان پیامبر یا معجزات حزقیال نبی داشته باشیم و نتوانیم آن اندازه نقش مثبت و حقیقی فرضی یا واقعی را که اینها در جوامع بشری داشته اند دریابیم.
محور اصلی صحبت نیز با منطقی که ریشه در منطق مذهبی و نه منطق علمی دارد، و تکیه آن باز هم بر معجزات و ثوابت دینی است و بنظر نگارنده خسته کننده در اثبات وجود برتری اسلام و پیامبر اسلام بر دیگر مذاهب و مکاتب است که طبعا امام و خلیفه پیروز میشوند و پیروان سایر مکاتب شرمنده و بقول معروف دست از پا درازتر از مجلس بر میگردند.در روزگار ما که همه چیز در حال دگرگونی است بحث برتری یا عدم برتری هر اندیشه و مکتبی به کارکردهای واقعی آن در یاری رساندن به بر پائی جامعه ای آزاد و دمکراتیک و انسانی است که بتواند آزاد زندگی کند و از زندگی بهره ببرد ونه چیز دیگر. برتری اسلام و یا هر دین دیگر اگر در دنیای سکولاریزم و دموکراسی مجالی برای بحث پیدا کنند در این زمینه است وو نه اینکه علویان بر دیگران حقی الهی دارند و محمد و مسیح فرستاده خدایند و اطاعت از آنان واجب. در روزگار ما  خاصه با کارکردهای سیاسی و اجتماعی اسلام شیعی و سنی و سایر نحله های اسلامی و سرنوشت بواقع تیره وتار دهها میلیون مسلمان در کشورهای مختلف و بخصوص خاور میانه و طلایه اندیشه های سلفی و القاعده و داعش،  محفل مامون و جاثلیق و امام رضا جذابیت وکارکردی مگر برای ملایانی که هنوز نان آنرا میخورند ندارد.
این حرفها شاید در طول قرنهای گذشته برای مجالس طلاب علوم مذهبی و نیز عوام الناسی که پای منابر ملایان شبی را گذرانده و برای آخرت خود توشه ای اندوخته و بر معلومات مذهبی - خرافی خود می افزودند و شاد از برتری اسلام بر دیگر مذاهب و ولایت امامان شیعه بر پیشوایان دیگر مسلکها، بخانه بر میگشتند جالب بوده است ولی در روزگار ما دیگر چندان جلب توجه نمیکند وکهنه مینماید. در روزگاری که خرد و اندیشه انسانی و ازادیخواهی و دموکراسی طلبی وتلاش برای سکولاریزم خود را مینمایاند بحث امام رضا با جاثلیق بحثی است کهنه شده که حتی در صورت اثبات کامل نیز قبول آن چیزی برای کسی به ارمغان نمی آورد. با این اشارات اگر حوصله دارید یکبار دیگر به مجلس مامون و مناظره امام رضا و جاثلیق باز گردید و ببینید این اشارات راست است یا نه.
ادامه دارد 
(ادامه قسمت هفتم)

  (ادامه قسمت ششم ) (ادامه قسمت پنجم) 

(ادامه قسمت چهارم) (ادامه قسمت سوم)  ادامه(قسمت دوم)  (ادامه قسمت اول)

 






هیچ نظری موجود نیست: